سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 27 فروردين 1404
    18 شوال 1446
      Wednesday 16 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

        چهارشنبه ۲۷ فروردين

        ده نارسای ناگوار...

        شعری از

        از دفتر غربت موهوم نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۱ ۱۲:۵۱ شماره ثبت ۶۶۷۷
          بازدید : ۷۷۶   |    نظرات : ۱۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر

        زندگان را دوست دارم
        حتی اگر بر تا خوردگی ام  بتازند!
        مُرده ام
        زخم هیچ گُرده ای را
        التیام نمی بخشد!
        و با هیچ نعره، و جرجر گریبانی
        زنده نخواهم شد!
        ***
        سگی بی خانمان؛
        استخوانی  بی رمق را
        نبش قبر می کرد!
        تا خشکسالی را،
        از دهان من بگیرد!...
        ***
        دانایی که میدانم هایش را،
        به گور ببرد؛
        به درد لای دیوار جهنم هـم
         نمی خورد!
        ***
        دیگر از سکوتِ لاله ها
        خسته ام!
        لاله هایم؛
        هوای خنده ی نیلوفر کرده اند،
        زیر چتر رنگین کمان
        آنجا که آسمان با دریا
        متارکه می کند!
        و امواج پر رنگ تر می شوند!

        ***
        واژه هایی که از آسمان می بارند،
        حقایقی ناگوارند!
        برای تندرستی ی زمین!
        من همسایه ای  نیکو تر از شاعر
        پیدا نمی کنم...

        ***
        مجرمی که
        به جنایت خود اعتراف می کند
        پیش از آنکه در برابر قاضی بایستد؛
        شاید
        حق اش پایمال شده و آزاده است!
        حکمِ شما چیست؟

        ***
        هرگاه "دلم"
        برای حقوق از دست رفته ام می گیرد،
        زیباترین لبخند را
        از لب های بی رنگِ خدا می چینم،
        چهره ی "تلخِ" خدا را می بینم!

        حقیقت،
        تصویر ساطوری ست بر سر درِ قصابی ها !

        ***
        ایستاده تقطیر شدم!
        افتاده، تبخیر!
        ***
        - پــــــــــــــــــــــــژواره -
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1