از زندگی وقتی نمی مُردیم ،سرشاخ می شد قاتل بعدی
هرجا که ما راه ِ نفس دیدیم، سد کرد آن را جاهل بعدی
تهدیدِ مشت و خط کش و چاقو ،بس نیست لطفا عامل بعدی
سرهای سبز خسته از گردن ،دیگر فقط ساطور می خواهد
« هی تکّه تکّه تکّهَ تو بردار، بازم بریم اون سمت میدونا
دس دس نکن سارا بیا خستَن، همراهمونن درب و داغونا
غولا دروغن عشقِ من پاشو، تا کی بترسیم از سَمَندونا»
این قصّه دو - رَ - می وُ فا- سل -لا-سی-دویِ در ماهور* می خواهد
از هیس ها، از حمله ی لولو در آن ورِ دیوار ترسیدیم
از کوچه های لُمپن و پررو ،از آخرین بیکار ترسیدیم
در سینه ها جوش آمدیم امّا، از خونِ در ادرار ترسیدیم
این ترس ها هرجا قطاراست و یک درّه ی ناجور می خواهد
از تشنگی از خستگی از ترس از هر چه مُد کردند می میریم
ازخودکشی،دیگر کشی،از زجر،یا هر«نیاوردند»می میریم
از نوشداروهای دور از ما وقتی که نامردند می میریم
هر جور شد جان، می کَند مارا، از مرگِ ما دستور می خواهد
« مهتاب کن چشماتو تا مقصد این کوچه ها بدجور تاریکه
سارای من پاشو نخواب اینجا ،طاقت بیاری خونه نزدیکه
شالِ سفیدت پس چرا سُرخه؟خونی شده یا ردّ ماتیکه؟
نفرین به قانونِ بهشتی که ما را فقط با زور می خواهد
از زندگی ما را ببُرّید و توی خیابان ها بیندازید
خیّاط هم در کوزه می افتد ؟! از عمر هاتان خوب معلوم است
با لعن و نفرینِ دلِ داغم هرشب شدن اصلا «نسوزیدن»
از گازهای بی اثر شاید بی خاصیت تر آه مظلوم است
#ساراسلماسی
#مرکب حرکت#
★ دستگاه ماهور ،آغاز روز آغاز زندگی شور و جوانی غرور و توانگری بی نیازی و سلحشوری و استغناست«استاد مجید کیانی»
زیبا و جالب بود