چهارشنبه ۲۸ آذر
جا مانده از بهار شعری از ایپک مجد
از دفتر شعرناب نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۷ ۲۲:۰۷ شماره ثبت ۶۵۸۰۴
بازدید : ۳۲۸ | نظرات : ۳
|
|
تو چه دانی ؟
در دل این ابر سیاه هزارها نگفته نهفته است
که اگر لب باز کند
آسمان و زمین را به عقد هم در خواهد آورد
تو چه دانی ؟
از پس دوستت دارم های خاکستری این شهر
بغض های ناتمامیست
که چون گلوبندی حنجره ات را به دار می آویزد !
میترسم ...
میترسم قلم واژه پنهان کند ،
و در معصیت بماند
شاعری که گیسو در بیت به بیت شعرهایش سپید کرده است ؛
آشنای قصه های هزار و یک شب ِ من ..
بیا پشت کنیم به آیینه ها
و کوله بار خستگی هایمان را
در آخرین ایستگاه خاطرات زخم خورده مان جا بگذاریم !
بیا پیله بشکافیم و بال بگیریم ؛
از درختهایی که سهم هرکداممان سیب دندان زده ای بیش نخواهد بود
بیا کوچ کنیم ؛
از این وسوسه و هبوط
از این آفتاب
و بهاری که عجیب بوی خزان میدهد !
که انتهای این قصه نه مرهمیست بر زخم های تو
و نه نطفه ای در انتظار بارش شبانه من ...
ایپـــک _ خرداد 97
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
جالب و زيباست