سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 29 آذر 1403
    19 جمادى الثانية 1446
      Thursday 19 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۲۹ آذر

        نصیحت

        شعری از

        مسعود عباسی

        از دفتر دلنوشته نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۷ ۰۱:۲۷ شماره ثبت ۶۵۴۰۵
          بازدید : ۵۹۳   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مسعود عباسی

        جوانی با شخصیت از عشقش سوالی می کند
         ناراحتی در قلب خود دارد غصه خالی میکند

        عشق من ای جون من آرامش جانمان کجاست 
        روشنایی بخش امیدم پس دوایمان کجاست

        صبح زود بیرون رفتنت برای چیست؟
         یا همان دیشب چرا عشق من در خانه نیست؟

        هوس جوان را تماشا کرده‌ای؟
        مرهمی بر هوس آنان مهیا کرده ای؟

        آنچه را از من پنهان کرده ای با من بگو
        تا نکردم صورتت، به اشک دیدگانت شست و شو

        عشق من خجل باشه از پینه دست پدر
         می کند برای تو هر کاری با خون جگر

         ای که با گریه و خون شهیدان سوختی
         پس چرا این کارها را جدید آموختی

        پدر تا قیامت ناراحتی مهمان اوست
         گفتگو کن با او که غصه زندان اوست

        تا سلامش می کنم سر به زمین می افکند
         (شرم او از زندگی آتش به جانم می زند)

        خجل از روی من سر بر زمین افکنده بود
         از مردم محل خود باز، شرمنده بود

        این‌ها را به گوشت بسپار که تو را نصیحت می کنم
         باتو که باعث غصه پدرت شده ای صحبت می کنم

         آیا آبروی رفته اش تماشا کردنیست؟
         بدان که هرکس بی آبرو باشد مرد نیست

        امان از آن تیر غصه که آمد بر قلبش فرود
         آنچه را امروز برایت گفتم راست بود

         گرچه حرفهای من ندارد برای تو بوی یاس را 
        غرور شکستم از سر ناراحتی گفتم احساس را

        کاسه صبر من لبریز است به هوش
         امان از آن روزی که سیلی بزنم به زیر گوش

         پس نکن خود را محو تماشای هوس
         بدان که دفعه بعد میبرم نفس
         پس خدانگهدار
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۷ ۰۷:۱۷
        خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        پنجشنبه ۳ خرداد ۱۳۹۷ ۱۵:۵۷
        درود بزرگوار
        دلنوشته زیبا ست خندانک
        فریبا غضنفری  (آرام)
        جمعه ۴ خرداد ۱۳۹۷ ۱۳:۴۶
        بسیار زیبا
        درودتان خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5