کجایی خوب شیرازی
کجایی خوب شیرازی به وجد آری دل ما را
که چون حافظ ببخشایم سمرقند و بخارا را
چه می گویم که حافظ هم به خست شاه شاهان بود
به لبخند خوشت بخشم تمام هست دنیا را
ببخشا گر که لختی ، ذره ای تقلید کارم شد
نمی بخشم که تا هستم چنین پروای صهبا را
من از تقلید و تکرار و تعلق جمله بیزارم
به کنکاشم که تا پیدا کنم مکنون یکتا را
بخند همواره ای زیبا که زیبایی و می دانی
هر آن کس آشنایت شد به راهت داد فردا را
نگاهت همچو دریایی ست کاین آرام جان گیرد
دریغ از من مدار ای جان تمناهای دریا را
مگو مستم که گر هستم ز یاد عشق سر مستم
به پایت می فشانم من تمام عشق دنیا را
اگر روزی رفیق مرگ با من آشنا گردد
به او گویم که هرگز وا مگیرد جان پریا را
مکن تردید ای شیدا که پریایی تو در چشمم
نه در چشم دل آرام بل چشمان دنیا را
مرا چرخ فلک آن سان که رایم بود راهم داد
شهادت می دهد هم او که آرام است دلها را
کجایی خوب شیرازی که با گفتار شیرینت
ببخشایی چو عیسی بر دلم امید فردا را
درودبرشما
بسیارزیبا بود