از تلگرام
بیرون زده بود
گیسوانش را!
دلم خوش بود
به چشمانِ پر از شبش نگاه میکنم!
نسیم بیغبار حرفهایش،
گریههای بیامان زارش،
چلهنشینی گیسوان بیشمارش،
تصویر خندههای تلخ
در اشکهای تند من میریخت!
آه که صاعقهی مردمربای او . . . !
چشمان من
روی حوض نشستهاند
پا میزنند
او ساحرهای است تمام قد !
بشکن
فیلتر گیسوانش را
که از کبوتران یادگار او
نمانده جز
خطی که دلشکسته است !
نفرین من
گریبانگیر گل میخک
که گلهایش
برای دستهای پشت پرده بود و میخهایش
برای مردمان من !
تو از من چه میخواهی
بعد از آن که مردمان من سفید شدند ؟
میپرسی میارزید !
تف بر تو !
او قیمت اشکهای من بود !
وعده داده بودم
دیدگان فردا را
به باران
که به یاد او ببارند
شاید، رنگینکمان امید
به آسمان رنگ بپاشد!
اگر با دستان دروغ
تنگ نمیکردی
گلوی بلندگو را
امواج گیسوان دلکشش امروز
مهمان ساحل دیدگانم بود !
برای همدلی با قناریها
میسرودم به پای رودهای جاری جانش !
حیف
سطلهای زباله را
زباله میکردی !
نفرین من
تا . . . { ابد
گریبانگیر گل میخک باد ! }
اما نیمهشب
چگونه خروس خفته خواهد خواند ؟ !
صدای اذان میرسد
بندگان من
سر از سجده بردارید
سلام دهید
به آزادی !