سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 8 دی 1403
    28 جمادى الثانية 1446
      Saturday 28 Dec 2024

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        شنبه ۸ دی

        زقوم

        شعری از

        از دفتر غربت موهوم نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۹ ۱۲:۲۶ شماره ثبت ۶۴۶
          بازدید : ۱۲۰۳   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر

        بگوشم خورده گه گاهی به اجمال،
        درختی هست در دوزخ کهنسال،

        ولی من دیده ام او را دراین؛حال!؟
        بوَد پر بار و آکنده ز آمال،

        برای من که بامی کُوته دارم،
        ندارم حاصلی، هی بُوته کارم!

        به تعدادِ تمامِ برگ و بارش،
        به تعدادِ بُن و شاخه و خارش،

        هزاران گونه گونه میوه باشد!
        خوراک بی پدر با بیوه باشد!

        ز سختی میوه هایش همچو سنگ است،
        کدامین میوه، زهرآب و شرنگ است،

        وهر چی بی کس ازآن میوه خورده،
        شده چون قلب دارا تیره،مُرده!

        از اول گفتم هر شاخش سپاهی ست،
        یکی از شاخه هایش،بی پناهی ست،

        یکی بیکاری و آن دیگری، درد،
        یکی رنج و یکی سیلی ی نامرد،

        یکی بی پولی و وآن یک،گرانی ست،
        یکی رشوه، یکی دیگر تبانی ست،

        یکی دیگر از آنان بردگی باد،
        یکی هم زندگانی ی سگی باد،

        یکی کج گردنی و التماس است،
        یکی دیگر نداری با هراس است،

        یکی دیگر دریغ و کاش باشد،
        یکی هم شیره ی خشخاش باشد!

        یکی اندک حقوق کار باشد،
        یکی هم اقتصاد زار باشد،

        و دود و دم یکی بعد هم جنایت،
        و فحشاء یک طرف، یک سو خیانت،

        و زندان و فرار و شرمساری،
        سپس تشویش و گریه باد و خواری،

        یکی آدم فروشی با شرارت،
        یکی دلشوره،پرسه با مرارت،

        یکی قاچاق و دیگر اعتیاد ست،
        یکی بی باوری با ارتداد ست،

        یکی دیگر زآنان ژنده پوشی ست،
        سپس هرزه گری با خود فروشی ست،

        یکی دیگر از آنان اختلاس ست،
        برد در روز روشن، ناسپاس ست!

        یکیشان سارق خط نداری است،
        نه دزد کامپیوتر با سواری ست!

        فقط دزد قبای وصله دار ست،
        کفن هم می برَد چون مرده خوار ست!؟

        قبا را خود کنَد بر تن، کفن، زن؛
        از اینکه ،نو، شدن با هم بخندن!

        یکی دیگر از آنان بی نمازی ست،
        شکستن، باختن، مُردن و بازی ست،

        یکی حیرانی ست و نامرادی ست،
        سکوت و مر گ و همراه کسادی ست،

        یکی دیگر بوَد ناکامی و دق،
        یکی دیگر بوَد مزدوری و رق،

        بله قربان یکی دیگر از آنهاست،
        دروغ و چاپلوسی، حرف بی جاست،

        یکی دیگر بود بی تاب گشتن،
        به پیش خانواده آب گشتن،

        خلاصه واژه های ناخوشایند:
        پدر باشند و دارند چند فرزند!؟

        که هر فرزند را خود داستانی است،
        به پیرامون آنان بستگانی است...

        پژواره

        زقوم؛ نام درختی است در دوزخ.
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1