چهارشنبه ۲۸ آذر
|
آخرین اشعار ناب عنایت اله کرمی
|
آخرهفته ، هنگام غروب
خسته ازغرغر یک شهر شلوغ
راهیِ منزل بودم
اندکی مانده به مقصد صدایی آمد
که رکیک و تهی ازعاطفه بود
بین یک مسافر و راننده
جدلی ازجنس جنون
آتش جنگی سرد با تیغ زبان
برپا شد
رگبار واژه ها ی عریان
دل نازک ادب را
می درید و پاره می کرد
قلبِ آزرم تند می زد
و نزاکت انگار
زیر دست و پای مستی
نفسش گرفته بود و
به تمنای هوایی
شیشه را کنار می زد
محبت گریه می کرد
و جوان بی مرامی
اشک او را
به دل موبایل می ریخت
به خودم گفتم
چه تیز است تیغ زبان
چقدرخالی است جای مهربانی
وچه بیماری سختی است
جهالت
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام جناب استکی عزیز ممنون توجه و لطف شما هستم | |
|
درود بر جناب نوری عزیز از حضور و ابراز بزرگواری شما سپاسگزارم | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
جالب بود و زیبا