زیباییِ بـــــی شباهتی داری تو
در دلبری ات مهارتی داری تو
دل بُرده ای از تمام گلها، شاید
با فصل بهــــــار، نسبتی دار تو
*
تــو ناب ترین اثر در این دنیایی
لبخندِ کسی نیست به این زیبایی
بی فایــده بوده زحمتِ داوینچی
تــــو نسخه ی اصلی مونالیزایی
**
روبرویم می نشینی، جایِ من فنجـــانِ تو
ظاهــــراً این بار هم دل از لبانت می برد
چای می نوشی، اگرچه لذت این نوش را
مطــــمانم که همیشه استـکانت می برد
***
از شرابِ چشمهایت فــــاز می گیرد مرا
یار! سگ دارد نگاهت، گاز می گیرد مرا
جاذبه داری،به حدی که درون عکس هم
برقِ لب هایت عزیزم، باز می گیرد مرا
****
من که اهل قلم و شعر نبودم هرگز
شاعرِ گوشه نشینی تو زِ من ساخته ای
روح من پیش تو و جسم من اینجا، حتی
بین من تا خودِ من فاصله انداخته ای
*****
هیچ تضمینی ندارد خوب یا بد بودنم
حالت ناکوک من را ساز میفهمد فقط
خسته ام از این غبار کهنه روی سینه ام
خسته ام، این جمله را اهواز میفهمد فقط
****
بدحالم اگرچه ظاهرم معمولیست
امروز من آن آدمِ دیروزی نیست
دردی که کشیدم از نبودش ، وَالله
جان دادن هم مقابلش چیزی نیست
زیبا و جالب بودند