ندای لبیک لبیک زائران فضای خانه را پر کرده بود
تلویزیون سیاه وسفید وقدیمی
به زیبایی نقاب از چهره ی لبیک گویان برداشته بود
پسر بچه ناگهان فریاد کشید
حاجی همسایه؛
مادر نگاهی به حاجی همسایه انداخت
نگاهی به سفر بی نان
نگاهی به چهره ی زرد پسرش
نگاهی به صورت سرخ خود
قطرات اشک به آرامی از گونه هایش سُر خورد
و،روی قلبش ریخت
ندایی از درونش آمد
آرام خدا خیس شد
نگاهش بسوی قلبش چرخید
از خود پرسید
براستی اگر خدا اینجاست
حاجی همسایه آنجا چه میکند
بی اختیار دست به دعا برداشت
چند کلامی با خدای خود چنین گفت
خـــــدایا میشود دنیا سراسر پر وفا باشد
صفا با صلح وآرامش بدون جنگ ها باشد
مسلمان،اَرمنی، کافَر،چه غوغا میکند دنیــا
جهان ازدین ستیزی هادگر،یکسر رها باشد
بنی آدم تورا این ننگ، دنیایت شده پر جنگ
بشررا خُــوی حیـــوانی نمیــــدانم چرا باشد
به جایی مادری گریان،به جایی کودکی بی نان
خُـــدایا کعبه ی حجــاج گو با من کجا باشد
یقیننا حَجُّکم،مقبول این جا مانده در میهن
دل این کـــــودک بی،نان هزاران کربلا باشد
رامین
۹۶/۶/۲۳
شعر زیبایی بود و بحث مفصلی را درشعرتان آورده اید که بستگی به عوامل ِ متعدد دارد و مجال گفتگویش دراینجا چندان ممکن نیست .
تبعیض طبقاتی یک بحث در اجتماعِ ماست که روی فلشش به سوی مسوولانِ کشور است نه مردم ِ عادی که حالا به هرعلت دوست دارند و به سفر ِ زیارتی میروند .
و یک بحث هم بحثِ "عقلِ معاش" است به قول معروف ما باید ماهی گرفتن را به مردم یاد بدهیم نه دادنِ ماهی برای قوتِ یک روزه . حالا شما فرض بفرمایید یک نفربه قولتان حاجی یا زایر هزینه ی سفرش را تقدیمِ چند نیازمند یا چندروزِ نیازِ مستضعفی در کشور بدارد ؟؟؟ پس زایر مقصر نیست و اگر زایر مُطّلع از دردِ یکی بود یقین اقدام هم میکرد . مقصر مسوولانِ اجراییِ کشورند که برنامه ریزیِ صحیح بر امر معاش مردم ِ مستضعف ندارند و خودِ مردم هم گاه کم تلاش اند .
از همه ی اینها گذشته باید به قول ابوسعید گفت :
یارب مکن از لطف پریشان مارا
هرچند که هست جرم و عصیان مارا
ذاتِ تو غنیّ و ماهمه محتاجیم
محتاج به غیرِ خود مگردان مارا
والله خیر الرازقین