ـــــــــــــــــــــ ۹۶/۱۱/24/ــــــــــــــــــــــ
آن باغ آرزو که جوانه زده بود،
تیشه ی جهل به ریشه زده بود،
با اشک سرشتم چو سرو قامت،
در غم یاران قامت خمیده بود،
غنچه که باز شد در پر چین باغ
از جهل غارت گران چیده شده بود
این حاکم ابله دشمن خاص و عام،
در روز مصاف به لانه خزیده بود،
احراز حق کن جانا ازین دیو عبوس،
که نو نهالان را به گلو تیغ کشیده بود
دانش و خرد میخواهد حاکم خوب،
بهانه مزهب عام را به بازی نگرفته بود،
من از پلیدی دیو نیک آگاهم دوستان،
به وعده بهشت صفت روبه گرفته بود،
همه بازی ها نشئات از کینه است عزیز،
که اهریمن بدست رستم تبعید شده بود،
الهی خود آگاهی به حیله و مکر بندگان،
که خطا کنند و گویند خدا خواسته بود،
رقص مردگان بایدت با ساز عزا،
که شعر وآهنگ را دیو ساخته بود،
عزیزان منظور ازان و ازین همین است،
که دانش و عقل را بدام جهل کشیده بود،
بخود مناز ای تهی از فرهنگ و دانش،
که چراغ عرب به دانش آریا روشن بود،