نخستین نمونه های شعر عروضی در انگلیسی ( از این سراینده)
نخستین شعر نو نیمایی به زبان انگلیسی
A boy sang a song |
A boy sang a song with the soul; not the tongue|
Again | Again and again| With a fiery pain |
A young boy, A young boy, A young … |
“ Yeah, I know that I’m poor, me and my father |
Me and my mother | Me and my friends.…”
The song was over | As a dull crying blandished the boy |
The fire beautifully spread the joy |
A kitty from that pole of the city |
Related to the owner of factories |
Probably is more human than us |
The young boy! please | To me listen oh my dear! |
Kno(w) that you shouldn’t, you mustn’t …. |
The kitty? oh no! | The kitty’ s never like a boy; but a bit … |
But a bit , a bit ...; But you shouldn’ t cry |
Oh no! You’ re a good boy; Quit |
The boy gave it up and became a grief |
What a pitty I was watching the grief |
Oh conscience! Remember the song if you can |
Then spread it out |
To become a spring; to forgive the world |
To give a better life to each look; To watch |
The rights of the eyes | The rights of the hearts |
That are actually | The source of the arts |
To watch and to touch and to refresh the sense |
To help the feeling of having lovely thoughts |
That is the power | To live together | To like each other |
To like and to like and to like each other |
To love each other | Then it’ s not too cold |
Then it’ s not too hot not too cold |
The life be better than the gold |
To become spring; to forgive the world. ||
پسر یک ترانه را آواز خواند
یک پسر یک آهنگ با روح خواند ؛ نه زبان
باز هم
دوباره و دوباره
با یک درد آتشین
یک پسر جوان، یک پسر جوان، یک جوان ...
"بله، من می دانم که من فقیر هستم، من و پدرم
من و مادر من ؛ من و دوستانم.…"
این آهنگ بیشتر از (ظرفیت)ست به عنوان یک گریه ی ملال آور بر پسر کوچک و خُرد
آتش زیبایی شادی را گسترش داد
یک بچه گربه از آن قطب شهر
مرتبط با مالک کارخانه
احتمالا انسان بیشتر از ما است
ای پسر جوان! لطفا به من گوش کن عزیزم عزیزم ...
نکته ی جالب اینجاست که شما نباید ... نباید ...
بچه گربه؟ وای نه! بچه گربه هرگز مثل یک پسر نیست؛ اما کمی ...
اما کمی، کمی ...؛ اما شما نباید گریه کنید.
وای نه! تو پسر خوبی هستی ترک
پسر آن را به حال خود رها کرد
و تبدیل به غم و اندوه شد
چه جسورانه من غم و اندوه را دیدم
ای وجدان! اگر می توانید آهنگ را بخاطر داشته باشید،
به یاد داشته باشید
سپس آن را گسترش دهید
برای تبدیل شدن به یک بهار؛
برای آمرزش جهان
برای دادن یک زندگی بهتر به هر نگاه؛ برای تماشای
حقوق چشم
حقوق قلب ها
در واقع ؛ منبع هنر
برای تماشا و لمس کردن و تازه کردن حس
برای کمک به احساس داشتن افکار دوست داشتنی
این قدرت است برای زندگانی با هم
برای دوست داشتن یکدیگر
برای دوست داشتن و دوست داشتن و دوست داشتن یکدیگر
برای دوست داشتن یکدیگر
دیگر خیلی سرد نیست
سپس خیلی گرم نیست خیلی سرد
زندگی بهتر از طلا است
برای تبدیل شدن به بهار ؛ جهان را ببخش
سلامت باشید و سرافراز و دلشاد