(کرب وبلا)
گرفته بوددلم برات
ناگه دل کردهوات
مرغ جان پریدتارسیدکرب وبلات
پرزنان تابه فرات
غسل کشیدم به فرات
تاکنم جان رافدات
جان فدای این صحن وسرات
یاقتیل العبرات
اشک ریزان می گردم گدات...................
یابن امیرالمومنین
گمگشته ام در بین الحرمین
ای ساقی طفلان حسین
عباس یل ام البنین...............
می کشدجان مرازنجیرزندان
درغربت پرسوخته ی کاظمین
دوگنبدودوگل درغربت
حضرت کاظم وجوادالائمه ع
بازدلم پرمی زند از کاظمین تاسامرا
درغروب بی کسی ها
آنجا که دارد دونورپاک وباصفا
عسگریین دوحجت دین هدی.................
دل گشته خراب
برای دیدنت شده بی تاب
عشق بنمودم خضاب
ای حضرت ارباب
تویی کلیدابواب
مرادریاب
به طوفانها به گرداب...................
آری گرفته بوددلم ونداآمدبرخیز وبیا سوی مامرغ جان راپرزدم اندرهوای کربلا
کنارفرات غسل ساختم بادیدن آب یه یادعباس ع افتادم به فرات شکوه کردم که چرا
ازکاروان فرزندزهرا س بازماندی نداآمدتقدیر چنین بودبرعاشق به خیمه گاه رسیدم
هنوز از درودیوارش صدای ناله ها می آمد طاقتم بریدبه سوی کارزارروانه شدم
نزدیک قتله گاه کنارتل زینبیه اختیار ازمن گرفته شد خودرادربالای تل دیدم اشکهای
زینب س ناله ها وضجه های زینب سخت پریشانم کرد به میان قتله گاه رسیدم نوربود
ونورتابدانجاکه سقف آسمان راشکافته بود زهرا س مادر حسین ع بربالای نور پرتوافشانی
می کرد قطره ها به دورنور حسین ع می لغزیدند ومن نیز شناور دردانه های عشق
شادمانی می کردم آنجا که عشق هم به گدایی آمده بود ومن خرسند ازاین عشق میلم به
آب کشید بوی آب .بوی وفا وبوی ساقی کرب وبلامرابسوی خودمی کشید ام البنین س
نشسته برروی تختی از طلا اجازه حضوربه نزد یل وسپهسالار راصادرنمود وه چه عظمتی
دارداین حرم وچه شکوهی دارداین شهزاده وپورامیرالمومنین ع باب الحوائج حضرت
عباس ع باخودم گفتم چرابجای دست بال دارد هاتفی گفت خموش دستان عباس لنگر
ارض وسماست و...... حاجت رواشدم واما کاظمین هنوز بوی غربت می دهد صدای
زنجیر ها ازدرون زندان شقاوت وپستی به گوش می رسد وغریب غربت کوچه های
کاظمین از دورپدیداراست پدربزرگ ونوه این بهترین های خلقت درکنارهم آرمیده اند
حضرت موسی کاظم وجوادالائمه ع..وباز سامراجایی دردوردست آنجاکه بوی غربتش
از همه جا بیشتر حس می شود سادگی وسادگی تازه چراغهارا روشن کرده اند وزمینش
هنوز جارونشده واگر عاشقی برای دیدن معشوق بیاید باید دراندک دقایقی خداحافظی کند
این مراسخت می آزارد درودخدای بزرگ برشماامامین عسگریین ع برما مریدان نااهل
ببخشید که بیش ازاین نمی توانیم درمحضرتان باشیم....واین بار دل پردردم را روانه ی
کوی وبرزن نجف اشرف می کنم اینجابرایم جاییست که به راحتی می توانم درددل کنم و
ساعتها به شکوه وعظمت علی ع این وجود نایاب وذی قیمت که جهانی قاصراست از توصیف
جایگاه او ...
چه کرده ای بادل من
ای شه من
ای مه من
اباالحسن اباالحسن
ای به فدای حسنین
آقاجان مولای من ممنونتم که دوباره مرادعوت کردی تا به دیدات بیایم من نالایق من بی مقدار
سجده شکربجای می آورم از دوباره دیدنت ...
فاش می گویم کی ام
من غلام علی وخاندان علی ام
.........السلام علیک ایتهاالصدیقه الشهیده
فاطمه ای نورخدااندرزمین
فاطمه ام ابیهای نبی
فاطمه ای قوت جان علی
فاطمه ای مونس بیت علی
فاطمه ای ناله های ناتمام
فاطمه ای دردکشیده درخفا
فاطمه پهلوشکسته .قدخمیده
باتیغ کین ناکثین
فاطمه ای غنچه ی تازه شکفته
فاطمه ای رازهای سربه مهر درنیمه ی شب
فاطمه ای دردپنهان وجود
....ونیک میدانیم آنروزکه درباغ ولایت به آتش کینه ی ناکثین سوخت وپهلوی
حضرت طاهره مرضیه س درپشت درشکست دل شیعه نیز پاره پاره گشت واین
دردتاابد خواهدماند ....باامید به آمدن دولت فرزندبرومندش قطب عالم امکان
حضرت مهدی عج .....
حقیر بهاالدین داودپور.بامداد
سلام ارجمند برادر سعادت همراه
زنده باد
باید دراندک دقایقی خداحافظی کند
این مراسخت می آزارد .....
زیارت قبول