غروب جمعه

غروب جمعه خدایا چقدر دلگیر است
چقدر پر زغم و‌پر بلای غمگین است
همینکه منتظرت در‌غروب جمعه شدیم 
دلان ما همگی غم سران پراز چین است
وجود تو همه ی علت وجود‌همه
وبا نبود تو روزم شبیه شبگین است
ببخش قطعه ی من مثنوی‌شدش آقا 
وعلتش‌ همه ی  انقلاب در  دنیا
وعلت همه ی انقلاب در دنیا
همین غروب دل آزار پر شده به هوا
هوا شده است هوای شب سیاه سیاه
که راه ،راه ندارد به جز قدم در چاه
بدون نور وجودت به دل یقین دارم
که روز شب‌شود و من به این حزین دارم
خدارو شکر که نامت گرفته عالم را
ومست گشته دو عالم ز نام روح افزا
گذربکردم از این تنگی دلم با هر
صدای دلکش و هوشی برد برون یه سر
وباز می زنم اینبار با وجود  خروش
که العجل بسر آ این سیاهی خاموش
((گمنام))
((اللهم عجل ولیک الفرج))