آخرین بدرقه ی دل...

هر جمعه زمین، در انتظار تولد یک عشق

ومن!!...این جمعه،شاهد زایشی زشتم...

قلب من ...باردار محبتی نا لایق ،ملون..

واین جمعه زایشی،سخت،پر درد...

گفته بودی بی نشانه پیروزمند!

سیب طفل را کند زیبا

برای زایش این طفل...

سیبها خوردم ،چه عیان...

ولی شاید این سیبها ...رویا بود

یا که این طفل...نالایق 

او بوم نقاشی...

عاشق رنگها وتصویرها...

عاشق...رنگ وتزویرها...

او غریبه با پاکی....

او عاشق نا پاکی...

او هر لحظه ملون است ورنگارنگ

او عاشق دروغ است وفحاشی...

این عشق...ازجنس قلب من نیست

این عشق...فریبی است...

غریبه ایی ...از سرزمین بیگانه

او عاشق تصویر های بیهوده...

او فقط عاشق نقاشی است...

او با صداقت ،خلوص...بیگانه

او...وسوسه میخواهد..دروغ...فریب،

آنهم ز بیگانه...یک نه...هر لحظه 

زیک بیگانه....

       بانویم...نرجس...

زمین امروز هم در انتظار زایش است

تولد دوباره ی زایش پاک تو

ومن...ومن...

امروز ...شاهد زایش طفلی نارسم...

امروز او حراج است...

برای دنیای تصویرها...

تزویرها....

او حقیقت نمی خواهد...

او حراج دنیای دروغ...

من این طفل نا خلف نمی خواهم...

من طفل نا خلف نمی خواهم...

ای گلم...ای عشق پوشالی...

رو بسلامت...کنار هر که میخواهی...

گریه هایم بدرقه ی راهت...

دعایت خواهم کرد

شاید چون موسی در نیل 

نجات یابی...نجات یابی...

آمین...یا رب...

وفائی...جمعه...1390/1/11

___________________________________________--