موضوع : عمل به در خواست تحلیل شعر یکی از شاعران شعر ناب
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام شاعران بزرگوار شعر ناب
رقصان شدم درون ِ , بحر ِ طويل ِ چشمت
از واژه هاي شيرين , يا بي بديل ِ چشمت
معناگراترين شد , رنگ ِ اصيل ِ شب ها
مشکي ترين ِ شب ها , رنگ ِ اصيل ِ چشمت
هر بار شد فراموش , از ذهن ِ من گناهت
از چرخش ِ نگاهت , از قال و قيل ِ چشمت
در اشک هاي پاکت , عکس رُخم عيان شد
بر قايقي نشسته , بر رود ِ نيل ِ چشمت
بايد که دل ببرّم , از رخصت ِ نگاهي
تا نيزه هاي ِ مژگان , مانده کفيل ِ چشمت
بي اعتبار کردي , هر منطق دلم را
تسليم هستم اي گل , پيش ِ دليل ِ چشمت
مي ترسم از نگاهت , عشقي طلب کنم من
از غيرت ِ شديد ِ , افراد ِ ايل ِ چشمت
مغرور و سربلندم , همرنگ با سحرها
اما چه عاشقانه , گشتم ذليل ِ چشمت
با رخصت از اساتيد گران قدر در اين جا نگاهي مي اندازم به شعر زيباي بحر طويل چشمت خانم سحر نحوي .
اطلاعات کلي :
غزل 8 بيتي مردف / وزن : مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن / بحر : مضارع مثمن اخرب / مضمون : عاشقانه / بازه ي زماني کلمه ها : حدودا معاصر
وزن شعر يک وزن 14 هجايي دوري متناوب الارکان است که ايراد خاصي ندارد . قافيه ها نيز بدون ايراد هستند و البته قافيه ها و رديف خوبي براي شعر انتخاب شده اند .
مصراع به مصراع اين سروده ي زيبا را از نظر مي گذرانم .
رقصان شدم درون ِ , بحر ِ طويل ِ چشمت
يعني در درياي طولاني چشمت رقصان شده ام . بحر طويل 2 معني احتمالي دارد به عبارتي ايهام دارد :
1 - درياي طولاني يا بزرگ : يعني در اين دريا رقصان شده ام . اگر معني اين باشد زياد تشبيه مناسب نيست چرا که در دريا رقصان نمي شود بلکه غرق مي شوند يا تشبيهاتي که با دريا سنخيت دارد .
2 - قالب شعر : يعني در شعري که چشمت در قالب بحر طويل گفت من رقصان شدم . اين عبارت بهتر به نظر مي رسه اما علت اين که معني رو گزينه ي اول گفتم احتمال دادم که شاعر منظورش اون بوده . اگر بحر طويل به معني قالب شعر باشد مضمون اين مي شه که من در شعر چشم تو نقش اصلي دارم و چشمان تو براي من شعر مي گويند . ملک الشعراي بهار مي گويد :
گه به بحر طويل و گاه لطيف
مي سرودند شعرهاي لطيف
از واژه هاي شيرين , يا بي بديل ِ چشمت
(رقصان شدن من در چشمانت) با کلمه هاي شيرين يا بي مانند چشمانت است .
حرف ربط قابل هضمتر در اين مصراع (با) است نه (از) . البته (از) قابل قبول است اما بهتر است گفته بشه با واژه هاي چشمت رقصانه شدم نه از واژه هاي چشمت رقصان شدم .
(يا) بين شيرين و بي بديل يه نوع جدايي انداخته در حالي که واژه هاي چشم مي توانند شيرين باشند و بي مانند هم باشند و لزوما نبايد يکي از اين 2 صفت رو داشته باشند . مثلا :
از واژه هاي شيرين , هم بي بديل چشمت
يعني کلمه هايي که هم شيرين هستند هم بدون مانند .
معناگراترين شد , رنگ اصيل ِ شب ها
شب با ديدن سياهي چشمان تو پر معني شد .
مصراع زيبايي است . اغراق دارد که شاعر چشمان مشکي معشوق را با مشکي بودن شب مقايسه مي کند و پر معني بودن شب را به خاطر چشمان معشوق مي داند .
مشکي ترين ِ شب ها , رنگ ِ اصيل ِ چشمت
هر شب که از بقيه ي شب ها تاريکتر است يا به عبارتي پر معني تر است همرنگ چشمان معشوق دانسته مي شود .
باز هم اين بيت اغزاق زيبايي دارد و ظاهرا يک توضيح تکميلي براي مصراع اول است که عاشق ابتدا مي گويد سياهي شب مثل چشمت معناگراست و بعد مي گويد از اين شب ها مشکي ترينشان مثل چشمت است . با توجه به بيان (شب ها) در مصراع پيش بهتره که در اين مصراع اين کلمه حذف بشه . مثلا :
مشکي ترين آن ها , رنگ اصيل چشمت
هر بار شد فراموش , از ذهن ِ من گناهت
هر بار که گناهت را از ياد بردم .
بعضي از عبارت ها در شعر هيچ مشکل دستوري ايجاد نمي کنند اما اگر شاعر بخواهد شعرش بهترين شود بهتر است عبارت هاي توضيحي و نا لازم را به نحوي حذف يا جا به جا کند . مثلا در اين مصراع مشخص است که فراموشي کار ذهن است و ديگر نيازي به تاکيد نيست که ياد تو از ذهن من فراموش شد و همين که گفته بشه ياد تو فراموش شد کافيه . مثلا :
هر بار شد فراموش , بي مهري و گناهت
البته فکر مي کنم بانو نحوي زياد پيشنهاد را نمي پسندند . من هدفم از پيشنهاد عوض کردن شعر شما نيست منظورم را مي خواهم طوري برسانم که بگويم عقيده ي من اين است .
از چرخش نگاهت , از قال و قيل ِ چشمت
(هر بار فراموش کردم) چرخيدن نگاه يا شلوغي چشمت را .
بيت با بيت بعدي موقوف المعاني است . چرخش نگاه اصطلاحا يعني بر گرداندن صورت و قهر کردن . قال و قيل چشمت هم تشخيص زيبايي دارد چرا که قال و قيل يک عمل انساني است . اما هر 2 بار وجود (از) در اين مصراع با توجه به مصراع اول اين بيت زياد قابل هضم نيست . گناه از ذهن پاک مي شه اما از چرخش نگاه پاک مي شه . چرخش نگاه از ذهن پاک مي شه صحيحتر است . مثلا :
اين چرخش نگاهت , آن قال و قيل چشمت
الان معني اين شد که هر بار اين صورت گرداندن يا آن شلوغي چشمت را از ياد بردم .
در اشک هاي پاکت عکس خودم عيان شد
تصوير من در اشک هاي پاکت مشخص شد .
تصوير سازي اين قسمت خيلي خوب است . يعني هر بار از گناهت پشيمان شدي گريه کردي و من در بين اين گريه ها خودم را ديدم که انگار در قايقي بودم بر رود نيل چشمت . اين تصوير سازي باعث زيبايي اين قسمت از شعر شده است و شايد اين بيت زيباترين بيت اين غزل باشد . شاعر از صفت پاک براي اشک هاي معشوق استغاده کرده که نشانگر پشيمان بودن واقعي معشوق از گناهانش است .
بر قايقي نشسته , بر رود ِ نيل ِ چشمت
(عکس من ) انگار در رود چشمان تو بر قايقي نشسته است .
در اين جا چشم معشوق به رود نيل تشبيه مي شود . رود نيل با 6671 کيلومتر طولاني ترين رود جهان است و شايد ظاهرا متوجه اين موضوع است . مثل اين است که استواري روحي يک شخص به کوه تشبيه شود خب اين جا يک تشبيه ساده است اما حالا اگر اين استواري روحي به کوه اورست که بلندترين کوه دنياست تشبيه شد تشبيه زيباتري به وجود مي آيد . اين مصراع هم به خاطر همين موضوع بسيار زيبا شده است . نشستن عکس عاشق در اشک هاي معشوق هم تشخيص زيبايي است . اما 2 تا پيشنهاد براي اين مصراع دارم :
اول اين که 2 بار حرف ربط (بر) به کار برده شده که بهتره يکي از آن ها مثلا به (در) تبديل بشه .
دوم اين که با بيان نشدن کلمه ي (رود) هم نيل تقريبا معني خودش را خواهد داشت چرا که بين قايق و نيل تا حدي مراعات نظير به وجود مي آيد و خواننده مي داند که مقصود رود نيل است . مثلا :
در قايقي نشسته , بر موج نيل چشمت
يعني اين قايق روي موج رود نيل چشم معشوق فرض شده است .
بايد که دل ببرّم , از رخصت ِ نگاهي
بايد اميدم را از نگاه تو به خودم بر دارم .
در مصراع دوم شاعر علت اين موضوع را بيان مي کند که چرا بايد از نگاه معشوق به خودش دل ببرد . زياد متوجه نشدم چرا براي نگاه (ي) نکره آورده شده است در حالي که (نگاهت) قابل هضم تر به نظر مي رسه . رخصت نگاه هم يعني فرصتي کوتاه که چشم معشوق به او عطا کند تا يک نگاهي هم به عاشق بيندازد . رخصت گرفتن هم بيشتر براي جوانمردان و پهلوانان قديم به کار برده مي شد که براي کارهاي پهلواني از هم رخصت مي گرفتند . بنابراين مي توان گفت که در اين جا چشم معشوق به يک شخص بزرگ منش تشبيه شده است که بايد به معشوق اين رخصت را عطا مي کند تا نگاهي به عاشق بيندازد .
تا نيزه هاي ِ مژگان , مانده کفيل ِ چشمت
(براي اين بايد از نگاه تو دل ببرم) که نيزه هاي مژگان محافظ چشم تو هستند .
اين مصراع حسن تعليل هنرمندانه اي دارد که با يک دليل شاعرانه اما غير حقيقي علت دل بردين از نگاه معشوق بيان مي شود . تشبيه مژگان به نيزه ها هم بسيار زيباست . معني نزديک اين تشبيه اينه که مژگان تو ضامن چشمت است و اين اجازه را به چشمت نمي دهد که نگاهي به من بيندازي . اما از يک ديد ديگه مي شه گفت که مژگان معشوق اين قدر زيباست که عاشق با ديدن آن ديگر چشم معشوق را از ياد مي برد .
بي اعتبار کردي , هر منطق دلم را
يعني به خاطر عشق تو منطق از دلم رفت .
براي اين مصراع 2 تا پيشنهاد دارم . اول اين که منطق با اين که کلمه ي مفردي است اما جمع آن زياد قابل هضم نيست . مثلا مي گوييم سعيد شخص با منطقي است اما نمي گوييم سعيد شخص با منطق هايي است . البته در اين مصراع زياد مشکلي ندارد . ديگري اين که دل منطق ندارد و با منطق بودن کار عقل است و از قديم دل و عقل براي اين موضوع رو به روي همم هستند . دل مي بيند و عاش مي شود اما عقل مي بينيد و تحليل مي کند و عاشق مي شود . مرحله ي تحليل تقريبا براي دل بي معني است و اين باعث به وجود نيامدن منطق براي دل مي شود .
تسليم هستم اي گل , پيش دليل چشمت
اي معشوق من به دليل چشمت تسليم هستم .
تسليم شدن کنايه از عشق بسيار عاشق به معشوق خودش است . دليل مي تواند معني راهنما هم داشته باشد که در اين صورت کمي معني شعر پيچيده مي شود . اگر دليل به معني راهنما باشد معني بيت اين طوري مي شود که منطق دلم که مي گفت عاشق نشو بي اعتبار شد چرا که چشمت من را راهنمايي مي کرد که عاشق شوم و برنده راهنماي چشمت بود نه منطق دل من . گل در اين مصراع استعاره از معشوق است .
مي ترسم از نگاهت , عشقي طلب کنم من
ترس دارم که از نگاهت عشقي بخواهم .
شاعر در مصراع دوم علت اين ترس رو بيان مي کنه . اما عشق از نگاه طلب نمي شه از قلب خواسته مي شه . شخص نگاه را مي بيند و عاشق مي شود و عشق را از قلب معشوق مي خواهد نه از نگاهش . مثل يک رستوران که غذا از يک جا تحويل گرفته مي شود و هزينه اش از جاي ديگر پرداخت مي شود . ضمن اين که با توجه به فعل که براي اول شخص به کار برده شده زياد نيازي به بيان ضمير منفصل (من) نيست . مثلا :
مي ترسم از نگاهت , عشقي طلب نمايم
از غيرت شديد , افراد ايل چشمت
به خاطر غيرت افراد ايل چشمت است .
در اين مصراع (از) به معني (به خاطر ) به کار برده شده است . علت ترس اين است که چشم معشوق مغرور است و به راحتي اجازه ي طلب عشق را عطا نمي کند . پس شاعر از اين موضوع مي ترسد که شايد طلب عشقش از معشوق با جواب منفي رو به رو شود اما عاشق نبايد از اين موضوع بترسد و بايد در خواست عشقش را حتي در صورت اطمينان از اين موضوع که معشوق نخواهد پذيرفت بيان کند .
مغرور و سر بلندم , همرنگ با سحرها
همراه با همه ي افراد مثل خودم مغرور و سر بلند هستم .
سحر تخلص شاعر است و زياد نمي تواند معني صبح زود داشته باشد . اگر معني سحر صبح زود باشد مراعات نظير خوبي بين 3 کلمه ي مغرور و سر بلند و سحر به وجود نمي آيد . الان هم زياد مراعات نظير خوبي بين 2 کلمه ي مغرور و سر بلند به وجود نيامده است چرا که لزوما هر انسان مغروري سر بلند نيست . اما شاعر شايد مي خواهد بگويد با اين که مغرور هستم اما به خاطر عشق تو سر بلند هستم . در آن صورت (و) معني (ولي) خواهد داشت .
سحرها همرنگ سحر مي شوند نه اين که سحر همرنگ سحرها شود . به عبارتي سحرها با الگو گرفتن از سحر که در اين جا شاعر است راه او را پيموده و همرنگ او مي شوند .
اما چه عاشقانه , گشتم ذليل چشمت
(با وجود مغرور بودنم) اما با شور ذليل چشمت شدم .
ذليل شخصي بودن يعني کارها و شايد زندگي را طبق سليقه ي او تغيير دادن . شاعر مي گويد با وجود غروري که داشتم اما به خاطر چشمت ذليل آن شدم و در اختيار آن هستم . تا حدي شاعر در مصراع :
تسليم هستم اي گل , پيش دليل چشمت
به اين مضمون اشاره کرده بود . عاشقانه هم يعني کاري که عاشق به دلخواه خودش و با شور انجام مي دهد . البته شايد اين گونه هم زيبا باشد :
تا چشم را گشودم , گشتم ذليل چشمت
يعني مغرور بودم ولي ناگهان به خودم آمدم و ديدم که ذليل چشمت شده ام . در اين صورت معني قسمت اول مصراع تا حدي در تضاد با مصراع خود شاعر است .
در پايان : غزل بسيار زيبايي است . کلمه ها و صنايع ادبي به کار برده شده در آن طوري است که مخاطب امروز با آن ارتباط عاطفي خوبي بر قرار مي کند . مي توان گفت که مطلع و مقطع خوبي هم براي غزل انتخاب شده اند که شاعر در ابتدا طرح ريزي شعر را بر اين اساس انجام مي دهد که عاشق چشم معشوق شده است و مقطع غزل مي گويد که ذليل چشم معشوق شده است . صحبت هاي من هم نقد نيستند و نظرات شخصي من هستند که امکان هر اشتباهي در آن ها وجود دارد . پيشنهادهايي هم که عرض شدند به معني احساسي است که من نسبت به يک قسمت از شعر دارم و گر نه شايد خود شاعر بهترين شخصي باشد که بتواند در مورد شعر خودش صحبت کند . از بزرگواراني که تا پايان اين بحث همراهي فرمودن خواهش مي کنم نظرشان را نسبت به شعر بگويند . به آن امتياز دهند و زيبايي هاي آن را بيان کنند و خلاصه هر طور که مي دانند بحث اين شعر را دنبال کنند .
از خداي متعال خواستار ساعاتي خوش در سال جديد براي همه ي شاعران بزرگوار هستم .
يا حق