ساعت دو و نیم نیمه شب
ساعت دو نیم نیمه شب
مرغ عشق
فدریکو گارسیا لورکا
لای دندان های
عشق و مرگ
گیر می کند
نکند او
به ساعت دو و نیم نیمه شب من
گیر بدهد
نکند باز زمزمه کند با خود
که ساعت شوم من
مثل داداهای سپید در اندلس
سیاه نمایی عقربه هاست.
هر چه هست
ساعت دو نیم نیمه شب
جیرجیرکها
در زخمهای نامرئی یم
تخم می گذارند
ساعت دو و نیم نیمه شب
گیتار لورکا
با آواز هزار گاو زخمی
بر روی جلد شومیز می روید
ساعت دو و نیم نیمه شب
کبوتر سفیدی میان انگشتانم
می سوزد
سرخ می شود
دود می کند
خاکسترش می افتد
از من
ساعت دوونیم نیمه شب
این تن در التهاب ذره های نور
در آخرین پیچ شب
چپ می کند اشکهایش
تردیدها در آینه
از شکستن مرددند
شک من پر از گربه های سیاه
از ناله ها می تراود
اندوه ماری زخمی
ساعت دو و نیم نیمه شب
ساعت به وقت ترک برداشتن دیوارها
رودی ست جاری
تا برکه ی مهتابی پنجره
را پر کند از اندوه
ساعت دو و نیم نیمه شب
دریا کجاست
این ماهی سرخ تپنده
می لغزد از تپش سینه ام
موج می خواهد
موج می خواهد
موج!
ساعت دو و نیم نیمه شب
آه ای انگور سیاه!
له می شوی
که از خود بی خود شوی
«ای همه هستی ز تو پیدا شده»
ناپیدایان در تو پیدا
در سرخترین لحظه هایت
از تو سرخ می شوند
ساعت نامعلوم
تمامی دایره ها
در دستان مستطیل ها اسیر
هیچشکی نمانده
کار همه تمام است
ایستاده مردگانیم در مرداب
پروانه ها چرکمی کنند
در رویاهایمان
آه ای آخرین گناه!
چنان آلوده ام کن
که حال خدا بد شود
چنان بد که تباه گردد از گناه