پنجشنبه ۶ دی
|
دفاتر شعر محمد ترکمان(پژواره)
آخرین اشعار ناب محمد ترکمان(پژواره)
|
... امشب
لیلی مردم
نان است،
فردا
مجنون شان
آب !
.
.
.
= = = =
فلش بک:
... آن روزها که کمبود پیامبر داشتیم و همچو باران، بهاری آیه می بارید... سرگردان در آن هیمنه آیاتی چند نیز، بر ذهن من نازل شد، در سینه با درد تا به آه ترجمه کنم، بیگناه ستمدیده مردم دردکشیده مرا شاید به نام شاعر به همدیگر معرفی کنند و دل شان را نیم نگاه خوش که تنها نیستند. با آن همه فریاد اما که از حنجره زخمی کشیدم و آتش به ریش، یک نفس زمین را از زیر پای خویش... از تنهایی، یک چشم مردم هنوز خونند و یک مردم اشک... - چه سود - با کشک روی دیوار کوتاهم
و من، انگار برای شان عکس نان می بافم و در فراموش خانه ها با پشم، فردایی مه آلود...!
خدا را سپاس که به هر نقطه
از دنیا چشم می شکنم - نان -
برای لقمه ای نه پایی بالاست؛
از ترس جان، نه سری پایین !
|
نقدها و نظرات
|
گل دانم خالی بود گودال دلم پر !
... سلام و خیلی ممنون که دادم را برآورده کردی و روحم را شاد... خون دلم باری یاری کند اگر، پرچین ها را تمام گلدان می دهم و با دانه، گنجشک ها را خانه ...
تا غروب در پای این وقایع همچنین از تک تک دوستان که آهی کشیده اند و نقشی، سپاسگزارم و به دریایی، بدهکار دل شان...
غروب که می شود تنهایی ام دلش می گیرد دلم دردش...!
پژواره
| |
|
.. تا رسیدن به حقیقت، در خفا که میداند که من با هفتاد و دو پیامبر در جنگم...! در ملاعام لاجرم با آنها همرنگ !
پژواره | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
موثر و زیباست