دوشنبه ۳ دی
شرم کن ای آب شعری از اکبرعسکری
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۵ مهر ۱۳۹۶ ۲۲:۲۶ شماره ثبت ۵۹۴۶۷
بازدید : ۶۰۴ | نظرات : ۱۰
|
آخرین اشعار ناب اکبرعسکری
|
کاش آنشب ای خدافردانمیشدهیچگاه
تانمیشدکشته نورچشم زهرابیگناه
کربلاآنشب پرازرازونیازعشق بود
خلوت انس قشنگی بودآنجاروبراه
آب میشدآب ازشرم نگاه کودکان
سینه ی عباس امابرکه خون بودوآه
شرم کن ای آب ازدستان آن آب آورم
مشک رادندان گرفت ورفت درآوردگاه
آب بردوشش ولی ازتشنگی لبهای او
طعنه میزدبرکویروزینبش داردگواه
آسمان شرمت نیامدازدل خون حسین؟؟
چون بریدن آن سرپاک وشریف وقرص ماه؟؟
تشنه خون خداشط فرات ودجله بود
سنگ بودوچشم بودونیزه بودوقتلگاه
من نمیدانم چرادنیادوام آوردباز؟؟؟
کاش آنشب ایخدا فردانمیشدهیچگاه!!!
اکبرعسکری-شوشتر
|
|
نقدها و نظرات
|
درود ایام سوگواری محرم تسلیت التماس دعا | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
حضرت استاد دست مریزاد اجرتان با خداوند سبحان و شهدای کربلا