سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        مثنوی رَهِ آمال

        شعری از

        میثم آذری نیا (مرداب)

        از دفتر مرداب نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۱ شهريور ۱۳۹۶ ۲۰:۵۵ شماره ثبت ۵۹۱۸۶
          بازدید : ۹۲۹   |    نظرات : ۲۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر میثم آذری نیا (مرداب)
        آخرین اشعار ناب میثم آذری نیا (مرداب)

        دلا دل مرده ی دردم چو چشم بی فغان سردم/ چو بستانِ خزان دیده نیاسودم برِ وردم
        من آن حبس گشته ی آزاد به بندِ یک قفس هستم/ چو سرو خسته ای از بر به بویِ یک نفس هستم
        چو طفلی پر ز حسرت ها، چه بو ها و چه حیرت ها/ بمانده پشت زندانم، چه شربت ها و کثرت ها
        دلارامِ ستم دیده به همراه رَهِ دیده/ ز بستانم بری نم را به دستانِ غمان چیده
        من ار آهی کشم از خنده ی دنیا کشم شاها/ اگر دردی چشم از خلقِ بی منطق چشم ماها
        شبا شبگردِ تنهایم چو شاهی غرق غم هایم/ چو آهن از سرِ داغی پیِ آبی ز دریایم
        خدواندا ببخش ار من چو بادِ خشکِ پاییزم/ اگر چون باده یِ شیرین ز سر تلخی و غم ریزم
        ببخشا این دلم را ار ز کم هایش چو قارون است/ اگر از حرفِ مخلوقات غروبی در دلش خون است
        خداوندا اگر از فقر چو خارِ بویِ زندانم/ مگیر خرده به افکارم اگر چون دل پریشانم
        درین ویرانه ی تزویر میان خلق بی تدبیر/ مکن خوارم چو یک خاری به پای مردمانِ زیر
        اگر چون رویِ خود زردم وگر ناشکریت کردم/ مریزان بر سرِ این مرد زمستان و خزان هر دم
        خدا با این که غرقِ در کمم احساسِ غم نمی کنم/ چو با توام برِ خلقی سرم را خم نمی کنم
        اگر چشمی به تو دارم اگر بر چوبه ی دارم/ نشانی در رهم بنما که بر نامت فتاد کارم
        خداوندا مگیر عیبم اگر زخمی چو مردابم/ اگر بوها ببوییدم سرِ رویا سرِ خوابم
        خداوندا ببخش سر را اگر در فکرِ فرداهاست/ اگر چون ماهِ بی نوری به نطقش خوارِ رویاهاست
        ببخش ار از رهت کورم اگر تاریک و مغبورم/ اگر پر درد و مهجورم ، اگر چون خود ز تو دورم
        اگر شرمگین و بی دینم اگر لایق به سرگینم/ به دستم چاره ای انداز که چون فرهاد غمگینم
        خداوندا اگر سنگ شد دلم چون ماه مغروری/ به مهرِ خود به صیقل زن دلش چون کاهِ مشکوری
        خداوندا نظرها کن دلم را بر دلت خو ده/ و لطف و مهر خود را بر مهی کز دل برفته نه
        اگر گویم بدین منوال بدان حرف ها چه بسیار است/ خداوند رهِ آمال به این مرداب چو یک یار است
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۶ ۰۸:۵۹
        سلام خندانک
        غزل زیباوبااحساسی لود
        مزین به نقدزیباوبجای سینا خندانک خندانک خندانک
        ممنون ازروحیه ی انتقادپدیرتون
        ان شاالله که روزبه روزشاهدموفقیتتون باشیم بزوار خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        میثم آذری نیا (مرداب)
        میثم آذری نیا (مرداب)
        پنجشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۶ ۱۵:۰۳
        سلام بانوی عزیز.
        خواهش میکنم انتقاد مایه ی پرورش من است.
        دریای آرام از کسی ملوان نمی سازد. خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        سینا دژآگه
        چهارشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۶ ۱۸:۵۴
        سلام و عرض ادب جناب آذری نیای عزیز خندانک خندانک خندانک
        چه قدر خوشحال می شوم وقتی اشعار دهه ی هفتادی های هم نسل خودم را می خوانم خندانک خندانک خندانک
        بسیار عالی و خوش فکرانه می انگارید خندانک خندانک
        تبریک می گویم عزیزم خندانک

        قافیه را به خوبی می شناسید و مشخص است که با اشعار بزرگان گذشته و مفاخر ادبی مانوس هستید.
        با اجازه چند خطی از عرایضم را سیاهه می کنم چون ذهن سیال و قلم مبتکرتان ارزش بیش از این ها را دارد:

        از قافیه ی درونی بهره جستید .آن هم در یک مثنوی که واقعاً بسیار لذت بخش است.
        زبان شعرتان کهن است که اصلاً ایرادی ندارد چون مضامینتان نو و تازه است.......اما مطمئن باشید اگر کماکان ادامه بدهید زبانتان به تدریج به معیار می گراید که حقاً رسالت شاعر امروز رسیدن به زبان معیار است و پایبندی به رسوم و انس با کهن سرایی بهانه ای بیش نیست برای گریز از حقیقت.

        دلا دل مرده ی دردم چو چشم بی فغان سردم
        چو بستانِ خزان دیده نیاسودم برِ وردم
        خندانک خندانک
        من ار آهی کشم از خنده ی دنیا کشم شاها
        اگر دردی چشم از خلقِ بی منطق چشم ماها
        (بسیار زیبا بود.....تم فلسفی اش را دوست داشتم)
        خندانک خندانک
        شبا شبگردِ تنهایم چو شاهی غرق غم هایم
        چو آهن از سرِ داغی پیِ آبی ز دریایم
        خندانک خندانک
        مصرع دوم عالی بود

        اگر چون رویِ خود زردم وگر ناشکریت کردم
        مریزان بر سرِ این مرد زمستان و خزان هر دم
        خندانک خندانک
        *******************************
        نقاط قوت و بهره جویی از لطایف و صنایع ادبی در شعرتان به آن جلوه داده است.

        اما با توجه به وزن شعرتان:
        (مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن)
        (هزج مثمن سالم)
        بعضی مصاریع از وزن خارج هستند:

        من آن حبس گشته ی آزاد به بندِ یک قفس هستم
        اگر از حرفِ مخلوقات غروبی در دلش خون است
        خداوندا اگر از فقر چو خارِ بویِ زندانم
        مگیر خرده به افکارم اگر چون دل پریشانم
        درین ویرانه ی تزویر میان خلق بی تدبیر
        خدا با این که غرقِ در کمم احساسِ غم نمی کنم
        چو با توام برِ خلقی سرم را خم نمی کنم
        اگر شرمگین و بی دینم اگر لایق به سرگینم
        اگر گویم بدین منوال بدان حرف ها چه بسیار است
        ******************************
        برایتان آرزوی موفقیت دارم و مطمئنم که با این استعداد به شرط پرورش و اعتنا به آن حتماً بیش از پیش خواهید درخشید

        در پناه حق خندانک خندانک خندانک خندانک
        و
        در اوج باشید خندانک خندانک خندانک خندانک
        میثم آذری نیا (مرداب)
        میثم آذری نیا (مرداب)
        چهارشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۶ ۲۲:۰۷
        سلام استاد عزیزم آقای سینا دژآگه.
        بسیار خوشحال می شوم که وقتی عیب های شعر را گوش زد می کنید و بسیار لذت می برم وقتی تجربه می آموزم.
        استاد این مصرع هایی که فرمودید.
        حقیقت نمی دانستم از وزن فوق خارج هستند.
        چون در کتاب عروض سال چهارم خوانده بودم که کلمات چهار حرفی را هم می توان بلند به حساب آورد. یا هجای کشیده را می توان بلند حساب کرد. به خاطر آن فکر می کردم که چنین است.
        و در مصرع "سرم را خم نمی کُنم. فکر کردم واو عطف را می توان بر اساس تبصره بلند به حساب آورد.
        اما سعی می کنم در اشعاری که از این به بعد می نویسم این مشکل را حل کنم.
        ممنونم که ویرانه ام را سر زدید و بسیار خوشحال هستم استاد عزیزم. خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۶ ۱۰:۵۷
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        ابوالفضل رمضانی  (ا تنها)
        چهارشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۶ ۰۷:۵۶
        درود برشما جناب آذری نیای عزیز
        خواندم و آموختم از فحوای کلامتان
        سپاس گزارم خندانک خندانک
        میثم آذری نیا (مرداب)
        میثم آذری نیا (مرداب)
        چهارشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۶ ۱۴:۰۰
        سلام استاد عزیزم آقای رمضانی دلبر.
        بسیار لذت بخش است آموختن زیبایی از حروف و طرز گفتار شیرینتان.
        ممنونم که بوی عطرِ وصالتان را در ویرانه ام پر می کنید. خندانک خندانک خندانک
        سپاس گذارم.
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۶ ۱۰:۵۷
        خندانک
        ارسال پاسخ
        نیره ناصری نسب
        چهارشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۶ ۱۰:۵۹
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود بر میثم خان بهاری نشین ارجمند
        مثنوی های دلتان برقرار
        قلمتان بی جوهر مباد خندانک خندانک خندانک
        میثم آذری نیا (مرداب)
        میثم آذری نیا (مرداب)
        چهارشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۶ ۱۴:۰۱
        سلام بانوی عزیزم.
        درود حضرت عشق بر استاد عزیزم.
        بسیار لذت بردم از حضورتان.
        خوش به سعادتم که با چنین گل های همیشه بهاری هم اندیشه ام.
        دلتان عاری از جامه ی غم.
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۶ ۱۰:۵۸
        خندانک
        ارسال پاسخ
        میثم آذری نیا (مرداب)
        چهارشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۶ ۱۲:۰۲
        گل ها یادم رفت. خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۶ ۱۰:۵۸
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سیدابراهیم میری ((سید))
        چهارشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۶ ۱۸:۳۱
        درود
        رقص قلمتان جاوید
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        میثم آذری نیا (مرداب)
        میثم آذری نیا (مرداب)
        چهارشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۶ ۲۲:۱۶
        سلام استاد عزیزم.
        دلتان عاری ازجامه ی غم باد. خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۶ ۱۰:۵۸
        خندانک
        ارسال پاسخ
        سینا دژآگه
        چهارشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۶ ۱۸:۳۵
        دلا دل مرده ی دردم چو چشم بی فغان سردم
        چو بستانِ خزان دیده نیاسودم برِ وردم

        من آن حبس گشته ی آزاد به بندِ یک قفس هستم
        چو سرو خسته ای از بر به بویِ یک نفس هستم

        چو طفلی پر ز حسرت ها، چه بو ها و چه حیرت ها
        بمانده پشت زندانم، چه شربت ها و کثرت ها

        دلارامِ ستم دیده به همراه رَهِ دیده
        ز بستانم بری نم را به دستانِ غمان چیده

        من ار آهی کشم از خنده ی دنیا کشم شاها
        اگر دردی چشم از خلقِ بی منطق چشم ماها

        شبا شبگردِ تنهایم چو شاهی غرق غم هایم
        چو آهن از سرِ داغی پیِ آبی ز دریایم

        خدواندا ببخش ار من چو بادِ خشکِ پاییزم
        اگر چون باده یِ شیرین ز سر تلخی و غم ریزم

        ببخشا این دلم را ار ز کم هایش چو قارون است
        اگر از حرفِ مخلوقات غروبی در دلش خون است

        خداوندا اگر از فقر چو خارِ بویِ زندانم
        مگیر خرده به افکارم اگر چون دل پریشانم

        درین ویرانه ی تزویر میان خلق بی تدبیر
        مکن خوارم چو یک خاری به پای مردمانِ زیر

        اگر چون رویِ خود زردم وگر ناشکریت کردم
        مریزان بر سرِ این مرد زمستان و خزان هر دم

        خدا با این که غرقِ در کمم احساسِ غم نمی کنم
        چو با توام برِ خلقی سرم را خم نمی کنم

        اگر چشمی به تو دارم اگر بر چوبه ی دارم
        نشانی در رهم بنما که بر نامت فتاد کارم

        خداوندا مگیر عیبم اگر زخمی چو مردابم
        اگر بوها ببوییدم سرِ رویا سرِ خوابم

        خداوندا ببخش سر را اگر در فکرِ فرداهاست
        اگر چون ماهِ بی نوری به نطقش خوارِ رویاهاست

        ببخش ار از رهت کورم اگر تاریک و مغبورم
        اگر پر درد و مهجورم ، اگر چون خود ز تو دورم

        اگر شرمگین و بی دینم اگر لایق به سرگینم
        به دستم چاره ای انداز که چون فرهاد غمگینم

        خداوندا اگر سنگ شد دلم چون ماه مغروری
        به مهرِ خود به صیقل زن دلش چون کاهِ مشکوری

        خداوندا نظرها کن دلم را بر دلت خو ده
        و لطف و مهر خود را بر مهی کز دل برفته نه

        اگر گویم بدین منوال بدان حرف ها چه بسیار است
        خداوند رهِ آمال به این مرداب چو یک یار است

        سلام بر شما خندانک خندانک
        با اجازه شعر زیبایتان را کمی مرتب کردم تا برای مخاطب سهل القرات گردد خندانک خندانک
        میثم آذری نیا (مرداب)
        میثم آذری نیا (مرداب)
        چهارشنبه ۲۲ شهريور ۱۳۹۶ ۲۲:۱۸
        سلامی مجدد استاد عزیزم.
        شما مختارید حتی در دل ما تا ابد خانه کنید.
        بسیار ممنونم به خاطر زحمتی که کشیدید. خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۶ ۱۰:۵۸
        خندانک
        ارسال پاسخ
        نیره ناصری نسب
        نیره ناصری نسب
        پنجشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۶ ۱۳:۱۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        میثم آذری نیا (مرداب)
        میثم آذری نیا (مرداب)
        پنجشنبه ۲۳ شهريور ۱۳۹۶ ۱۵:۰۵
        خندانک خندانک خندانک
        علی رفیــــعی وردنجانی
        جمعه ۲۴ شهريور ۱۳۹۶ ۰۰:۰۹
        سلام و عرض ادب جناب آذری نیای عزیز
        بسیار زیبا و عالی قلم زده اید
        پاینده و پیروز باشید و بسرائید به مهر
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8