يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر میثم آذری نیا (مرداب)
آخرین اشعار ناب میثم آذری نیا (مرداب)
|
ندیدم بدین سان سخن بی ثمر/ توانا بود هر که دانا بود
اگر طعم حسرت نخوردی مگو/ ز دانش دل پیر برنا بود
ندانی که مکنت بَرِ بینوا/ ز صد علمِ بی بَر شکوفا بود
خداوند ثروت ندارد کمی/ به جز چشمِ سیری که رعنا بود
تَعلُّم چه سودی به در آورد/ زمانی که غم فکر فردا بود؟
تهی دستِ عاقل چه گِل سر کند/ که شب تا سحر خوش به رویا بود؟
چه گویم نفس بر نفس درد و دل/ نفهمد که آنکس که دارا بود.
اگر خون کند چشمِ دل چنگِ غم/ دران گه که حرفم به معنا بود.
اگر علم تو رو بشوید به زر/ عقابی سرافراز ز عنقا بود.
وگر زر تهی از خرد باشدت/ چو تخمِ شکم پوچ رسوا بود.
تو مرداب پایانِ قطعه بگو/ که لعنت برین فقرِ زیبا بود.
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
سلام
زیبا ومتفاوت بود
البته دربعضی جاها کمی لغزش وزنی داره که راحت درست میشه ازجمله
دراین بیت
گر علم تو رو بشوید به زر/ عقابی سرافراز ز عنقا بود.