ایدل چرا ؟
ایدل چرا غم میخوری ؛ یارت که غمخوار تو هست
یک دلبری داری چنین ؛ خلقی گرفتار تو هست
صیقل بده خودرا چنان ؛ آئینه ای مانند باش
بسیار تجلی باش هم ؛ رونق به بازار تو هست
کینه زخود بیرون بکن ؛ گردد سعادت همنشین
آنگاه می بینی بسی ؛ دلبر خریدار تو هست
عاشق بشو بر زلف او ؛ شانه بمویش چون زنی
هر تار مویش بس دگر ؛ نوری به هر تار تو هست
اقبال یاری میکند ؛ هر کار آسان میشود
روشن شود آن کوکبت ؛ بختت وفادار تو هست
برلوح خود نقشی بزن ؛ تصویر نام او بزن
هردم نگاهی میکنی ؛ آن نقش گلزار تو هست
خواهی بسوزی از کسی ؛ بر حال بیچاره بسوز
این سوزش بی ادعا ؛ نوعی زایثار تو هست
برطاق ابرویش نگر ؛ محراب خودرا ساز کن
زیرا که دائم یار تو ؛ مشتاق اذکار تو هست
رفتار خودرا نیک کن ؛ سرشار شو از مرحمت
یار رحیمت هم بسی ؛ مفتون رفتار تو هست
سرکش مشو (گمنام) شو ؛ نامت همی گردد بلند
اندر زبان مردمی ؛ هرلحظه اخبار تو هست
پنجشنبه نهم شهریور نود شش.
آوای دلتان شاد