دیگر حرفی نداشتم !

درودوارادت استاد بزرگوارم

درودتان


آوای دلتان شاد

درود استاد گرامی
بسیار زیبا و موثر
مبین مشکلات جامعه

سلام
بسبارزیبابود

درودها گرامی
شعر زیبایی خواندم
موفق باشید

.


درود و دستمریزاد

درود بر استاد بزرگوار و گرانقدر
بسیار زیباست و پرمعنا چند شعر پیشین هم خواندم و چون نتوانستم نظر بگذارم در اینجا از شما سپاسگزاری می کنم

در شهر غربت سکوت حرف می زند
معامله گرانی است در حراج صداها !

زنده باشید و پایدار

شاعر فرهمند
جناب ترکمان
شعری زیبا و سزاوار تحسین بسیار
با سپاس از حس قشنگ شاهرانگی ات
سلام

سلام و عرض ادب
بهره مند شدم
از اندیشه ی فاخر شما بزرگوار
درود وسپاس

درود استادم این شعر فاخر شما مرا به یاد شعری از خودم انداخت
درد اگر نباشد روزی
شبی
آتشی خواهم افروخت
عاشقانه هایم را
و در یک روز بارانی
با آرامش دستان دختر گل فروش سر چار راه
خاکستر شعرهایم را
خواهم سپرد
به دریا

درودها استاد عزیز
هموار حقایق در قلمتان
تلخ وزیبا بر دل مینشیندو
روح را مینوازد

پایدار باشید ونویسا

سلام و درودها استاد گرامی ام

سپاس از انتشار شعر بسیا زیبایتان

تا وقتی درد هست
نامرد قفس می تند
زخم شهر سر باز
بر مرداب کف می زند

استادم سلامت باشد

سلام استاد بزرگوار
بسیاااار زیبااااا وقابل تامل

سلام.......
زیر واژه های شهر
ان مرد با باران امد
و
باران
با ارایش چه زیبا بود.......

هزاران درود استاد ارزشمندم

بینهایت خرسندم که درسایت شعرناب هم
میهمان ادبستان حضرتتان شدم

چونان همیشه جانم شکفت ازخواندنتان

جاودان باشید

سلام
قشنگ بود

درود بر شما، بسیار بسیار بود، حظ وافر بردم

درودتان جناب ترکمان بزرگوار
زیبااا سرودید این آثر را
روح را و ذهن و باطن را میسرایید
کوچکتر ازانم که در مورد گوشه های موسیقیایی نهفته در سبید اشعارتان
نظری بدهم،
کنشهای اجتماعی قابل تاملیست، صرف وازه ی آزادی و.. که در خطوط سبیدتان بیداست،، بسیااار وزین و غیرقابل دریافت
می ایستم به احترام فروغ جاویدان
با احترام و مهر
شادمان و فروزنده .....

درود
رقص قلمتان جاوید

سلام و درود فرهیخته گرامی
از باران ادبیات شما لذت بردم
موفق باشید بزرگوار

نگاهی به شعر جناب محمد ترکمان(پژواره)
شاعر به معنای واقعی کلمه یعنی بسیار با شعور. کسی که از نظر فهم و درک خویش و جامعه اش کمی بالاتر از سطح دیگران قرار دارد و این به خاطر الهام های وحی گونه ای است که به قول اخوان ثالث در پرتو شعور نبوت در شاعر تجلی می یابد .
شاعر عزیز ما پژواره یکی از مرواریدهای این دریاست که بازتاب های نورانی اشعارش ، چشم بد دلان را بد جور می زند .
ایشان در تازه ترین شعر خود با عنوان دیگر حرفی نداشتم می گوید :
من زمانی حرف می زنم به عنوان یک شاعر که چیزی درونم را آزار می دهد ، آزار دیگرانی که من به خاطرشان شعر می گویم ، اصلا فلسفه ی وجودی من ، نگاه به آنهاست که اگر نباشند یا باشند و آزاری نبینند چه جای من و چه حرفی برای گفتن .
نبود اداره ی شهر اگر
در چنبره مشتی نامرد !
نه دیگر نگاره ای
از درد می کشیدم !
سر چهارراه
تندیسی ، نه از مسیح !
اگر مسئولیت اداره ی شهر در دست عده ای بی مسئولیت نبود . استفاده از واژه ی چنبره که حرکات مار را به هنگام احاطه بر شکار خویش به ذهن متبادر می کند . کشیدن نگاره : هم کلمه ی نگار را به معنای یار در کنار درد با خود دارد ، او و درد با هم یارویاورند هم واژه کشیدن که درد کشیدن را نیز با خود به همراه دارد . سر چهارراه و نه میدان یعنی نه جایی که همه تجمع دارند بلکه موقعیتی که هر کس باید مسیری را اتخاب کند و برود . تندیسی نه از مسیح و چون همه چیز به خیر در گذر است چه نیازی به نمادی از نجات بخش .
عاشقانه پای واژگانم را
به خانه ها باز می کردم
سپس شاد روحم را
از این قفس آزاد
در این موقعیت خجسته است که من به عنوان یک شاعر که رسالت خویش را به انجام رسانده می توانم با خیالی راحت با شعرم ، وارد فضا و حریم خصوصی اندیشه ها شوم و این آسودگی چنان شادمانه و طرب انگیز است که مرا نیز چنان شاد می کند که میتوانم از این قفس - دنیای بدی ها - رها شوم .
با آرزوی سلامتی و توفیق برای این شاعر بزرگ

بخش نقد ادبی | پایگاه خبری شاعر

و..... سلام
شاعری فهیم ومهربان
دستمریزاد.....

درود بر شما استاد گرامی
احسنت بر شما بزرگوار

درودبرشما جناب پژواره
زیباست پرمحتوا
آفرین

درودبراستادترکمان بزرگواربسیارزیبا وعالی بودشعرتان
احسنت برشما