پنجشنبه ۶ دی
|
دفاتر شعر مرضیه سادات هاشمی
آخرین اشعار ناب مرضیه سادات هاشمی
|
Marziye sadat:
چشمانم مبهوت برگه ای
که مهر جواز عبور خورده باشد
و عازم شهری هستم
که روزی کسی آنجا مرا می پرستید
و چشمانی منتظر جوابی از من
چه بیهوده از دستش دادم
کجا بروم
کدام کوچه شهر جای او باشد
حتما در خوشبختی غرق است
ومرا چون ذره های کاه خشکیده
به باد نسیان سپرده است
از همه سنت ها متنفرم
وقتی برای بودنمان کنار هم
قانون را خط کشی کردند
دل من به گناه ناکرده مسخ شده بود
و قطرات اشکم
به حبس ابد محکوم شده بود
دستهای من در زنجیر بودند
که به دستانش
گره نشدندو در بند بودند
که به سینه اش خوردند
و تپش قلبش را نشنیدند
دفتر خاطراتم کجاست
کاش میان ورقه هایش
روزی با او بودن ثبت می شد
چقدر آرزو کردمش
وقتی که همدیگر را دیدیم
.چشمانم با سوزن شرم
به زمین دوخته شد
من حتی نگاه کردن را از خودم دریغ کرده بودم
افسوس که شمع زندگیم
دیگر پارافینی برای سوختن ندارد
#مرضیه_سادات 69
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دلنوشته غمگین و زیباست