در سمفونی ی گلدسته های احسان
می دوم از سرخنای گل ابریشم
عبور بادهای دشت رویایی
از دشتِ شرقی ی رازناک
ماهِ زیبای رازناک
وماه در میان درختان دشتِ شرقی بخواب میرفت
توت های دشتِ شرقی
همیشه محزونند
و باد میوزد بر گیسوانِ سوگ زده
و باد میوزد از دشتِ مینا فام
سبز دشتِ شرقی ریشه ام در خاک
و باد میوزد بر گیسوان سوگ زده
و دوشیزگانی که تبارشان
عطر اقیانوسی ی شکوفه های گیلاس بود
بزرگ شدند از دشت مینافام
و سنبل های بنفش خواندند در سوگ
ومن باریده ام با اشک
وگیسوانِ سوگ زده
و مردانِ سبز میدانند
و مردانِ ایمان میدانند
سبزِسبز ریشه های دشتِ مینا فام
و گامهای رنگین آذرخش
وبویِ خوشِ گندمزار
در رجعتِ باران
پروانه ها رفیقِ قاصدکها بودند
باد میوزد از دشتِ مینا فام
و توت ها جوان بودند
در دشتِ مینا فام
گیسوانِ سوگ زده
همیشه محزونند
از شکستِ دشتِ مینا فام
ومهر میوزد هنوز
از دشتِ مینا فام
و باد میوزد
و قلبِ پدر شکست
از شکستِ دشتِ مینا فام
و باد میوزد بر گیسوانِ سوگ زده
حسین شفیعی بیدگلی
به یاد دشت شرقی ی سبز که پنهان شد چون پدردر ضربتِ زمان وجهالتِ جوان که گیسوان سوگ زده نوستاِلژیِ گریه های محزونِ دشتِ سبزِ مینافام اند......
غمگین و زیباست