***
چرا
بر سر مژگان
نشسته ای
ای اشک!؟
هزار سوخته دل
تشنه ی چکیدن توست
***
گشاده بال
چرا؟
مانده ای
ای پرنده ی دل!
که باز حادثه را
چشم بر پریدن توست
/
۲
******
کومه های سوگوار
کنا رگهواره ی روزگار
شالی را
راز دار
نشاء می کند
بهار بار دار
/
۳
تنهایی
یعنی
اعتراف به زیبایی
آنگاه که
مرگ
پیشنهاد تازه تری دارد
/
۴
گفتم:
به حرمت چشمهایت
نگاه را
دوست دارم
با تبسم
نگاه اش را نازک کرد
حد اقل
شبیه لبخند مونالیزا
/
۵
میان من واین همه
بغض پرواز
تنها کبوترم !
در آسمان باز می پرد
چه بگویم!
/
۶
نفس ات
داغ
تو
ای
هاتف شب گرد
بگو:
خبری هست مرا
تا به تنهایی ماه
گریه شود
مشق شب آینه ها
/
۷
در ثانیه های مردد زمان ٬
ساعت !
از حرکت قطار جا ماند
آمیزه ای از دوحس
تنهابی
و
آسودگی
/
۸
زلال رود
طعم تلخ دریا را چشید
بیزار
از رسیدن !
سراسیمه - رفت
تا
با سرکوب نیروی عادت
مرداب را
به زندگی برگرداند
غافل از
حضورآبی مرداب
در آسمان ابرهای نازا!
/
۹
بلاخره
در آسمان تاریک من هم
روزی
ماه
اهلی می شود
*
بی آنکه
خواب نگاه ام
به روی زندگی
بیدار شود
/
۱۰
با نگاهی
به دنیا
از آنسوی علت ها
ساکن تنهایی ام
آموخت
تا با متانت....
با نا کامی مدارا کند
/
۱۱
این روز ها
نگاه ات
پر شده از سگ های ولگرد
که هر یک
به طمع طعمه
مکانی را
کنار گهواره ی زمان
زوزه می کشند
تو هیچ جا
نمی روی
مگر!
خانه ای
که سرایدارش
صادق باشد
/
۱۲
نزدیک ترین
موتیف
به عشق
از تکرار اجزای هستی
چیزی نیست
**
مگر!
مد دریا
به لطف جاذبه ی ماه
/
۱۳
نفرین
به آینه ای
که می خواهد
مهر پاییزی را
با اندوه خزان
در دلم
مهمان سازد
/
۱۴
کف دست را
روی پوست شب
کشیدم
نا گهان
یک بغل
نسیم
گل عروس را
به خلخال آرائیده بودند
/
۱۵
هنوز
خروس نخوانده بود
که رایحه ای تند
از پیراهن شب
به تن ام تنها ماند
دست مریزاد و ممنونم بابت مهر زیبایتان