« به نام خدا »
عمرِ لبخندِ تو کوتاه است و تاوانش دراز ؛
بعد از این لبخند، عُمری؛ با فراقِ من بساز
رفتم اما ، تا ابد ؛ هرگز ، نمی بینی مرا ؛
پس برو تا آخرِ خَط، اسبِ نِخوَت را بِتاز
گرچه این رفتن برایم، پر غم و جانکاه بود ؛
میرسد اما تو را هم ؛ روزهایی جانگداز !
هر چه جویی بیشتر، کمتر تو می یابی مرا ؛
رفتم از دنیای تو ، با سینه ای لبریزِ راز
خسته ام از این همه گندم نمایِ جو فروش ؛
در عبور از این مسیرِ ، پر نَشیب و پر فراز
اشک تمساح است گاهی مویه های ناکسان ؛
مثل آن اشکی که جاری گشته از ، بویِ پیاز
با کمالِ احتیاج از خَلق ، اِستِغنا خوش است؛
آری اکنون این منم ؛ از خلقِ عالم بی نیاز
میشود «مهران» چه آسان با خدا دمساز شد ؛
گاه ، با ؛ آوازِ بلبل ،،،! گاه ، با ؛ آوایِ ساز ...!
« مهران اسدپور »
................................................................
۱) . مصرع اول از بیت هفتم این غزل وام گرفته
از شاه بیت ماندگار حضرت صائب است که میفرماید ؛
با کمال احتیاج از خَلق استغنا خوش است؛
با دهان تشنه مردن بر لب دریا خوش است.
با کمالِ احتیاج از خَلق ، اِستِغنا خوش است؛
آری اکنون این منم ؛ از خلقِ عالم بی نیاز
زیبا ست