پنجشنبه ۲۹ آذر
لریک... شعری از علی عظیمی
از دفتر حجم یک جمجمه نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ جمعه ۴ فروردين ۱۳۹۶ ۱۴:۱۶ شماره ثبت ۵۴۶۰۰
بازدید : ۱۱۰۰ | نظرات : ۳
|
آخرین اشعار ناب علی عظیمی
|
هر شب در من زنی هست
که دست از چیدمان اندامش
بر نمی دارم
آن قدر نیچه می چینم کنار دلش
تا خدایم شود
ودرآغوشم
شکل بگیرید
بهم می ریزمت
کنار تختم و
از نو می چینمت
جمشید را
یک جرعه جام نمی دهم ...
گزیده گزیده گزیده
گزیده
می بوسمت
تا گل کنی
بر یونان تنم
وَ زردتشت
روی تنت آتش بگیرد
وَ تند تند قورتم دهی
تا گیر کنم در گلویت
بعد روی موج سینه ات
موج موج
آواز شوم
قو به قو
ماه شوی مالا مال
گور پدر اسکندر
از
تخت می افتم ...
روی حال
روئین تن که شدی
آن گاه دلت را سکه می اندازم
روی چشم می گذارمت
تا پیش از خورشید
خطّ به خطِّ اندامت را
برانداز کنم
اندازه اش با آندره ...
خدا می داند آندره که
هه
خدایی که چیزی نمیداند
جز همبستری با مریم را که
هر شب چه ها میکنم!
آندره میشوم با
موهای بهم ریخته ات
از ریخت هم آن قدددددر
عکس می گیرم که
تا شویم در
کارگه ریخته گری
و ...!
کوزه گری !!..
شک نکن چو من هم عاشق زاری بوده ی خیامم
ریخت و پاش سر و زلف را
شیار تا شیار
خطّ می اندازم
هوای جیغ زدنت را
ریز به ریز
پنبه ها راخیس می کنیم
و
جهان را گوش تا گوش
می برم
خیس از هم ...لب ریز از ....خیس از
لب ریز از
خیس از
لب و چشم و ...
زیر درخت کاج یخ زده
هدایت سه قطره خون میزاید!...
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.