شاه و گدا
آمدش شاهی بدیدش او گدایی
گدایی که نداشت خانمانی
بدیدش که نشسته کنج خلوت
که دستش پینه بسته در مذلت
بگفتش شاه برآن مفلس پست
که ای درویش بیچاره وبدبخت
چرا اوضاع تو این گونه باشد
چرا چشمان تو در مویه باشد
چرا دستان تو در پینه باشد
چرا قلب و دلت در کینه باشد
بگفتش آن گدا بر شاه ظالم
که ای پادشه و خسرو عالم:
بدان که من در این گیتی نباشم
که از ایام خود راضی نباشنم
بدان که عامل پستی تو هستی
که در میخانه مستی و نشستی
زمانی که بنوشی می زجامی
منم زجری کشم در این جهانی
جهانی که بباشد بد ترین جا
برای هرکه در فقر است اینجا
مکانی که تودر آنجا نشستی
محل بیوه های پست شهر نی
اگر افسر بداری بر سر خود
نبخشی یک وجب حتی که از جود
گذاری تا بگویم من زحرفی؟
گلایه هایی از تبعیض و فرقی؟
همان فرقی که شاهت کرد در قصر
همانی که مرا رعیت کرد در فقر
تو در قصری و در فقرم
تو در صدری و در قعرم
تو خوشبختی و من بدبخت
توشاهی و منم رعیت
تو مسروری ومن غمگین
تو بالایی و من پایین
تودر خوابی و من بیدار
تودر باغی و من درخار
تو ساقی ومنم یاغی
تو راوی ومنم ساعی
تو مستی و منم پستم
تو هستی و منم خستم
که من خستم زدنیایی که هستم
و چشمم را به دنیا دل نبستم
اگر خواهی دوباره من بگویم
که از دردان خود چاره بجویم:
تویی عالِم تویی صادق
تویی خاتم تویی رازق
تویی ساقی تویی راوی
تویی شاهی تویی خانی
تو اربابی و بالایی
تو مهتابی و والایی
ولی من،منم رعیت منم بدبخت
منم بی رحم منم آن پست
منم کاذب منم ترار
منم فارغ منم شرار
منم آن مفلس زاغه نشینم
که در آواره ها فکرت نشینم
ای شه این مملکت گویمت
تا بفهمی چه کشیدند مردمت
نان خشک هم برای من بس است
ولی فکرتو حرص و هوس است
ببخشا که رکم در این کلامم
اگر خواهی بکن اعدامم
ولی این رابگوشت می نوازم
وخود را در به درها می شناسم
گدایی که نفهمی نیست ای شاه
که شاهی جاودانی نیست ای شاه
..
..
محمد حسین اسحقی
(هاتف خلخالی)
.
.
زمستان سال 1395
.
.
.
.
.
.
.
می نوسیم با دست های خالی
از فقر و بیچارگی های ریالی
که بدبختی به دامان دلم زد
که امشب سفره ای داریم خیالی
مراقب همسایه گرسنه ات که در نان شبش هم مانده است باش
مطمئن باش که خدا اجرت را می دهد
بی خیال از کنار آنهایی که در سرما می خوابند،کسانی که دستشان پینه بسته،کسانی که دلشان از جامعه شکشته ،بچه هایی که به جای درس زجر می کشند ،مانند برخی از حــــــــــــــاجی نماها رد نشو....
دلت را به فردا نسپار....
از امروز شروع کن....
جالب و زیباست
جسارتا موزون بنظر نمی رسد
مثلا مطلع
در مطلع تکرار ،ش،حشو نیست؟