مسمط مخمس(تضمین)
دلا به فرقت آن ماه شبنما سر كن
به يمن ميل حضورش تلاوتي بر كن
تو كوثري نسبي جوي و ترك ابتر كن
" زدر درا و شبستان ما منور كن "
" هواي مجلس روحانيان معطر كن"
...........
زچشم دل رقم لوح جان نباشد دور
دلي كه غيب نما نيست به كه باشد كور
زروي ماه تو اين ديده كي شود منصور
" ستاره ي شب هجران نمي فشاند نور"
" به بام قصر برآ و چراغ مه بر كن"
.........
امان زدست فراق الامان ازين هجران
زكفر سلسله ات رفت دين وهم ايمان
به دين عشق درآيم نمي كنم كتمان
" به چشم و ابروي جانان سپرده ام دل وجان"
"بيا بيا و تماشاي طاق و منظر كن"
........
زخاك پاي تو اين ديده و دلست خجل
چو توتياست بچشم سرو بديده ي دل
مُقام عالم لاهوت گشته اين محفل
"بگو به خازن جنت كه خاك اين منزل"
"به تحفه بر سوي فردوس وعود ومجمر كن"
........
تبارك الله ازين جنبش و كرشمه وناز
زپنجه تيز چو شاهين و با پلنگ انباز
زدام او نتوان رست عاشقا دلباز
"اگر فقيه نصيحت كند كه عشق مباز"
"پياله اي بدهش گو دماغ را تر كن"
.......
به خط جام كـُند دل زديده مشاقي
ز طاق و جفت حقيقت،تو ساقيا طاقي
عطش نشان قلندر بود مي باقي
"فضول نفس حكايت بسي كند ساقي"
"تو كار خود مده از دست و مي بساغر كن"
........
دل رميده زهجران رسد به ميل وصال
چگونه ديده به تحرير آورد زخيال
مداد ديده ي ما كي رسد به حد كمال
"حجاب ديده ي ادراك شد شعاع جمال"
"بيا و خرگه خورشيد را منور كن"