پنجشنبه ۱ آذر
|
آخرین اشعار ناب محمد ساکی
|
در دامن صبح عطر و بوی بدنت می ریزی
از آب وضوی خویش روی چمنت می ریزی
بر بندۀ بی بهای پایت بنگر من هستم
آیا بر من کمی از آب دهنت می ریزی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
در دامن صبح عطر و بوی بدنت می ریزی
از آب وضوی خویش روی چمنت می ریزی
این سبزۀ بی بهای پایت من کوچک هستم
آیا بر من کمی گلاب از دهنت می ریزی
گلاب
از حقیر: محمد ساکی 28/دی/1395
|
|
نقدها و نظرات
|
سلام و عرض ادب خدمت شما شاعر مهربان و بزرگوار و ارجمند و درود بر اینهمه لطفی که به این حقیر دارید، لایق این تعاریف نیستم بسیار ممنونم و ممنونم بابت شعر بسیار زیبایتان تقدیمتان با احترام: پاییز غم انگیز نیست دوستش دارم مانند خودم زرد و سرد و خسته است امّا اگر نگاهم کنی با برگهای «سست» و مرده از جانِ دل و روح نگاهم تا پای خیال و زیر سرو لطف و مهرت پلی محکم و استوار خواهم ساخت بر روی رود امّید خدا جان نگاهم می کنی؟ | |
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
دومی زیباتربود
من با آرمین موافقم
زیاد جالب نبود مصراع اخرش اب دهن انداختن درسته
که نهایت عشق رو می رسونه
اما زیاد جالب نیست
موفق باشید