سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 4 دی 1403
  • ميلاد حضرت عيسي مسيح عليه السلام
24 جمادى الثانية 1446
    Tuesday 24 Dec 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      سه شنبه ۴ دی

      ...........

      شعری از

      علی غلامی

      از دفتر هزاره ای که از آخر شروع می شد...!! نوع شعر افراغ اندیشه

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۷ آذر ۱۳۹۵ ۱۵:۰۳ شماره ثبت ۵۲۱۳۶
        بازدید : ۳۴۸۸   |    نظرات : ۵۹

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه

      ..................خندانک
       
      مثل برگردی
      با تو برگشتم
      زندگی ات به هیچ
      سال ها خسته تر از خاطرات تو
      پاک شدم از دم!
       
      دست من
      دست به روی تنهاییش
      خسته شده از هر آنچه هست!
      یک مشت هیچ
      می زند به پوچی به من
      دودر شده های
      از این به آن در
      که ارتباطی ندارند به هم
      تا شده ام دربه در
      به هر دری زده است
      این جا و آن جا می کنم
      در جستجوی جایی نیستم
      دوباره نمی گذرد روز
      داغ تر از نیم روز
      من غروب تمام روزهایم!
       
      انگار گم شده ام
      در کنار کفش های کهنه ام
      پاهای سفرم را
      چرا که راهی نمانده بود
      به شهری که هیچکس نمی داند کجاست!
       
      آنقدر ساده می بینم
      که پاسخش نیست
      به صداقت
      در گدازه های تنهایی
      التماس می کنم و التماس می شوم!
      همیشه را باور نکن
      حتی خاطره ای نخواهد ماند
      که ثانیه هایش ابدی باشد!
      زندگی عادلانه نیست
      تشنه آزار دیگران است
      حتی دلم برای دشمنانم تنگ می شود.
      و گناهِ آن می باید به گردن کسی باشد.
      زیرا برای زنده بودن لازمش دارند!
      زیر پای مان اجبار،هدف،گناه،...
      شرمگین بخار می کند
      چشم هایت عوض شد
      وگرنه آزاد می شدم!
      ➕➕➕➕➕➕➕➕➕➕➕➕➕➕➕➕➕➕➕➕✅✅✅
      پ.نخندانک
      نام این شعر را تو بگذار......
      بعد از خواندن شعر در صورت تمایل
      خوشحال می شوم یک نام برای شعر انتخاب کنید
      جویای نام هستیمخندانک
      💮💮💮💮💮💮💮💮💮💮💮💮💮💮
      علی غلامی – پاییز 95
      شهر من کرمانشاه
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      احمدی زاده(ملحق)
      شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵ ۱۶:۴۲
      سلام و درود استاد گرامی درود بر شما وقلم خوبتان دست مریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      جمیله عجم(بانوی واژه ها)
      پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ ۰۵:۳۰
      من غروب تمام روزهایم!
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      درود برادرخوبم
      زیبا وتاثیرگذاربود
      مثل همیشه خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
      پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ ۱۰:۴۳
      چشم هایت عوض شد
      وگرنه آزاد می شدم!............. خندانک خندانک

      سلام استادارجمند م .....................جویای نام خندانک
      خاطره بازی بود با نام ویادهایی که فراموش نمی شوند از ذهن های حتا تکثیر شده ی ما..........بخصوص بسیار این بند شعرتان دوست داشتم با اجازتان بنام خودتان با تصویر میگذارم در دنیای مجاز که این روزها می ترکد از بغض
      حرفهای نگفته مان خندانک
      عباسعلی استکی(چشمه)
      شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵ ۱۸:۳۳
      درود بزرگوار
      سروده زیبا و دلنشین
      نام انتخابی جناب شفیعی مناسب بنظر می‌رسد خندانک
      زهرا حکیمی بافقی (الهه ی احساس)
      دوشنبه ۲۰ دی ۱۳۹۵ ۰۷:۰۸
      سلام!
      بسیار زیبا و دلنشین!

      نام شعرتان شاید:

      من غروب تمام روزهایم!

      مانا باشید و خورشید تمام روزهایتان، همواره در تلالو! خندانک
      حسین احسانی فر(منتظر لنگرودی)
      پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ ۰۴:۰۲
      سلام و عرض ادب خدمت برادر فرزانه ام جناب غلامی بزرگوار
      زیبا سرودی و بر دل نشست. خندانک
      مجتبی شفیعی (شاهرخ)
      پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ ۰۵:۵۶
      سلام
      علی عزیز
      چقدر خوشحال میشوم وقتی که مینویسی
      برای دوستانی که تزه امدند توصیه دارم که حتما به ارشیو دوستم اقای غلامی هم سری بزنند
      موقعی سایت شعر ناب داغ بود از حضور ایشان و اقای مسییحا و اقای جلالی و خانم پاپی و استادم اقای شیخی.....چقدر جنجالی بود و ادم به قول معروف شعرش میامد.
      زیبا بود و پر حرف مثل همیشه استاد عزیز جناب غلامی
      و من برای این شعرتان نام ...تمام نیمه ها خالیست...را انتخاب میکنم
      به دلیل زیر
      ..
      در این شعر به من حسی منتقل شد که انسان خوش بین هم که قسمت پر لیوان را میبیند شاید وقتی جمع بندی زندگی اش را بخوانند نتیجه ای موافق با فکر اولیه اش نیابد
      و ماحصل نیمه ی خلی لیوان نه دستش رسیده باشد
      ...
      به هر حال ممنون از شعر زیبایتان
      حمید رفیعی راد (کوروش)
      پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۱۰
      بسیار زیبا
      خندانک خندانک خندانک
      نیره ناصری نسب
      پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ ۰۷:۵۴
      درود بر استاد بزرگوار

      خوشحالم همچنان از شما می خوانم و می آموزم
      نام سروده همان «جویای نام» بماند شاید بهتر خواهد بود جستجویی که هر کسی دنبال آن خواهد بود البته گدازه های تنهایی هم زیباست هر نامی برای آن گزینش شود زیباست

      زۆر سپاس
      بژیت خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      عباس وطن دوست
      پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ ۱۳:۳۱
      خندانک
      .....
      سلام و عرض ادب جناب غلامی بزرگوار
      بسیار زیبا بود
      درود بزرگوار
      خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک
      خندانک خندانک خندانک خندانک
      لمیا_سبتی پور(سلطانی)
      پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ ۱۸:۵۰
      سلامـ گرم مرا پذیرا باشید استاد گرامی
      بسیار زیبا قلم زدید خندانک خندانک
      قلمتان در اوج خندانک خندانک خندانک
      محمد خسروی فرد
      جمعه ۱۹ آذر ۱۳۹۵ ۰۰:۲۱
      درودها بر شما
      خندانک خندانک
      تکرار ...وتکرار...
      بوده، هست و خواهدبود
      خندانک خندانک خندانک
      مجنون ملایری
      جمعه ۱۹ آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۵۳
      با سلام جناب غلامی بسیار عالی
      حسين زرتاب
      جمعه ۱۹ آذر ۱۳۹۵ ۱۹:۳۹

      سلام

      ""کفش های کهنه""

      یا

      ""پاهای سفر""

      هردو مناسب است خندانک خندانک خندانک
      اله یار خادمیان(صادق)
      شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵ ۰۲:۵۳
      سلام درود بر شما جناب غلامی عزیز نو شیدم از شراب معرفت شما زنده و زیبنده باشی خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      شهره کبودوندپور
      شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵ ۰۵:۴۰
      درود بر شما خندانک
      بدیع و پرحرف خندانک
      نام انتخابی من " بازگشت به شهری که نیست..."
      محظوظ شدم
      سرو وجودتان افراشته خندانک
      فرهاد مهرابی
      شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵ ۱۱:۰۰
      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک

      سلامی صمیمانه خدمت استاد غلامی گرانقدر
      درود بر شما و اندیشه نابتان
      خوشحالم که باز از شما میخونم و از اشعارتون لذت میبرم
      پاینده باشید و بسرایید خندانک خندانک خندانک خندانک

      خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      لیلا باباخانی (سما الغزل )
      شنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۵ ۱۴:۱۷
      سلام بسیار زیبا و عمیق
      بارها خواندم خندانک
      زندگی عادلانه نیست
      تشنه آزار دیگران است
      حتی دلم برای دشمنانم تنگ می شود.
      و گناهِ آن می باید به گردن کسی باشد.
      زیرا برای زنده بودن لازمش دارند! خندانک خندانک خندانک
      خندانک
      محمد فروزان
      چهارشنبه ۲۴ آذر ۱۳۹۵ ۰۶:۲۹
      سلام و عرض ادب استاد بزرگوار
      بسیار زیبا بود سپاسگزارم
      خندانک خندانک خندانک
      زهرا حسینی
      دوشنبه ۶ دی ۱۳۹۵ ۰۳:۰۵
      خندانک خندانک
      درود خندانک
      بهارک (دختر پاییز)
      سه شنبه ۲۱ دی ۱۳۹۵ ۰۹:۱۷
      خندانک /

      درودتان

      مهربان استاد عزیزم

      پر از احساس و زیبایی...

      / خندانک /
      اکبرعسکری
      دوشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۵ ۱۹:۰۲
      سلام
      ارزش چند باره خواندن دارد ..شخصا که دوست داشتم دوباره مرور کردم...
      ((دودره شده های دربدر )).....
      درووودها نثارتان....
      ماراهم نقدکنیداستاد
      موفق باشین..
      صابرخوشبین صفت
      شنبه ۹ بهمن ۱۳۹۵ ۲۲:۵۴
      سلام
      درودها به جناب غلامی عزیز
      شعری زیبا و پر واژه
      بنظرم :"یک مشت هیچ"که در متن شعر هم آمده اسم خوبی باشد .
      سبز باشید . خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
      اکبرعسکری
      يکشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ ۱۵:۰۹
      درودبرشماجناب غلامی عزیز
      درخصوص ندانستن مولفه های شعربه جرات میتوان گفت حتی خیلی ازشعرای معاصر ماهم شایداین مسئله راندانندوامثال من که جای خودداریم اینکه بتوانیم دست یکی دونفرراکه مشکل وزن و....دارندرابگیریم وبجای به وچه چه بیهوده که باعث میشود سراینده مقصدرابه اشتباه روبه عقب برودمشکلات بزرگ شعرش رابگوییم شایدبزرگترین خدمتیست که به ایشان کرده ایم مایادگرفته ایم فقط تعریف وتمجیدکنیم وسراینده رابه اشتباه بیندازیم که آیا راه درستی درپیش گرفته است یاخیر؟؟؟وباتمجیدخودبه اوضربه بزنیم ...تویه وبلاگی دوستی به اسم خسروحرفهای قشنگی دراین خصوص زده که متاسفانه بعضی ازالفاظش رانمیشه اینجابکارببرم ولی بقول ایشان :همه‌ي مردم (حداقل اون‌هايي كه ادبياتي نيستند) فكر مي‌كنند كه ادبيات يعني اين كه حرف‌هاي قشنگ بزني! خب اگه اين‌جوري باشه كه همه اديب‌اند چون بالاخره هر آدمي بلده حرف قشنگ بزنه! اما هر كسي كه از انسانيت يا مهرباني يا فداكاري و ... حرف بزنه لزوما شاعر يا اديب نمي‌شه! در حقيقت شاعر كسي نيست كه «حرف‌هاي قشنگ بزنه» بلكه شاعر كسي است كه «قشنگ حرف بزنه». بين حرف‌هاي قشنگ زدن و قشنگ حرف زدن تفاوت هست.
      به جمله‌هاي زير دقت كنيد:
      (1)
      دست‌هايش مثل بلور كريستال سفيد و روشن بود
      (2
      دست‌هايش سفيد بود و روشن
      انگار از چيدن ماه آمده بود
      هر دوشون دارند دست‌هاي سفيد معشوق رو توصيف مي‌كنند اما مثال اول شعر نيست و مثال دوم كه از آقاي رسول يونان است شعره. چرا؟ چون در مثال دوم يك نگاه هنرمندانه و حس شاعرانه وجود داره كه به اون جملات زيبايي مي‌بخشه و اون رو به شعر تبديل مي‌كنه. مثال اول هم حرف زشتي نيست و داره از زيبايي معشوق حرف مي‌زنه اما شاعرانه نيست. پس حرف زيبا زدن لزوما به توليد شعر منتهي نمي‌شه بلكه زيبا حرف زدن است كه باعث توليد شعر مي‌شه.مهاتما گاندي يكي از بهترين انسان‌هاي معاصر بود و حرف‌هاي خيلي قشنگي هم مي‌زد اما هيچكس ادعا نكرد كه گاندي شاعر است يا بايد بهش جايزه‌ي نوبل ادبيات بدهند! گاندي انسان خوبي بود، دستش هم خيلي درد نكنه كه انسان خوبي بود ولي بايد بهش نوبل صلح مي‌دادند كه متاسفانه ندادند! پس انسان خوبي بودن نهايتا مي‌تونه به جايزه‌ي نوبل صلح منتهي بشه (اون هم اگر بشه!) اما براي دريافت نوبل ادبيات انسان خوبي بودن كفايت نمي‌كنه و آدم بايد شاعر يا نويسنده‌ي خوبي باشه تا بهش نوبل ادبيات بدهند
      بنابراين اگر دنبال ادبيات هستيد وقت‌تون رو صرف حرف‌هاي زيبا كه دو ريال ارزش ادبي ندارند نكنيد و سعي كنيد كه زيبا حرف بزنيد، نه اين كه حرف زيبا بزنيد...
      ساقيا مشكن تو عهدت، گرچه من بيگانه‌ام
      عاشق و دلداده‌ام، گرچه من ديوانه‌ام
      خسته از ايام هجرم روزگارم چون سراب
      تا بيايي از برم، من كنج اين ويرانه‌ام
      روز و شب مست و خمار ديدن روي توام
      روي خود از من نگردان عاشق و دلداده‌ام
      آشناي غربتم بيچارگي را مونسم
      من گداي مهر تو چون سائلي آواره‌ام
      زندگي را من نخواهم گر نباشي همدمم
      بي تو نابودم ز غم من كنج هر ميخانه‌ام
      چشم خونبارم دگر سويي ندارد ساقيا
      يا بيا، يا جان ستان چون همدم پيمانه‌ام
      اين تا جايي كه من در بين اشعار استاد جستجو كردم بهترين اثر ايشونه! حالا مي‌خوايم بيت به بيت بريم جلو ببينيم استاد چي گفته«ساقيا مشكن تو عهدت، گرچه من بيگانه‌ام --- عاشق و دلداده‌ام، گرچه من ديوانه‌ام» - خب، استاد در مصراع اول داره به ساقي مي‌گه كه اگرچه من و تو با هم آشنا نيستيم اما لطفا بر سر عهد و پيمان خودت باقي بمون! ايشون ظاهرا نمي‌دونند كه اگر دو نفر با هم بيگانه باشند و آشنايي نداشته باشند قاعدتا عهد و پيماني هم بين‌شون بسته نشده بوده. آدم از كسي مي‌تونه توقع وفاي به عهد داشته باشه كه قبلا حداقل يك بار همديگه رو ديده باشن و عهد و پيماني بسته باشند.به جز ايراد معنايي واضحي كه مصراع اول داره، يه ايراد دستوري هم داره و اون هم اينه كه يه ضمير «تو» بيخودي به جمله اضافه شده كه فقط وظيفه‌ي پر كردن وزن رو داشته و در واقع اضافه و اشتباه است. چون «عهدت» معني «عهد تو» رو مي‌ده و اون «ت» كه به «عهد» چسبيده خودش يك ضمير متصل است و ديگه احتياجي به ضمير «تو» نداره مصراع دوم هم يه ايراد واضح وزني داره و يك هجاي كشيده در ميان مصراع كم داره. مثلا اگر مصراع به اين شكل بود «عاشق و دلداده هستم، گرچه من ديوانه‌ام» يا فرضا به اين شكل «عاشق و دلداده‌ام من، گرچه من ديوانه‌ام» اون‌وقت ديگه لااقل وزنش مشكل نداشت هرچند كه هم به لحاظ معنايي و هم به لحاظ محاوره‌اي اصلا خوب نيست.
      «خسته از ايام هجرم روزگارم چون سراب --- تا بيايي از برم، من كنج اين ويرانه‌ام» - به به! استاد اشاره فرموده‌اند كه روزگارشون مثل سرابه! منتها توضيح نداده‌اند كه روزگار چطور مي‌تونه مثل سراب باشه؟! معمولا تمثيل «مثل سراب» در مورد چيزهايي به كار گرفته مي‌شه كه ذاتا قابل دستيابي هستند اما اميد دست يافتن به اون‌ها بسيار ضعيف يا محال است. مثل آروزهاي يك شخص يا وصال معشوق و غيره. اما روزگار چيز قابل دستيابي نيست كه بخواهيم بگيم «من به روزگار خودم نخواهم رسيد» و اين جمله خيلي بي‌معنيه....در مصراع دوم اين بيت هم مرقوم كرده‌اند «تا بيايي از برم...». ايشون ظاهرا متوجه نيستند كه مردم معمولا «از بر كسي نمي‌آيند»(!) بلكه معمولا «در بر كسي مي‌آيند» يا اين كه «از بر كسي مي‌روند».
      معناي كلي مصراع دوم هم مي‌شه «من توي كنج اين خرابه نشسته‌ام به خاطر اين كه مي‌خوام تو بيايي پيشم»! خب جناب استاد يه جاي بهتري از خرابه براي قرار گذاشتن با معشوقت پيدا كن! اين چه كاريه آخه؟! برو توي گلستان، كافي‌شاپ، پارك، كوه، چه مي‌دونم خلاصه يه جايي كه وقتي مي‌خواي معشوق رو دعوت كني بياد اونجا زشت نباشه!
      «روز و شب مست و خمار ديدن روي توام --- روي خود از من نگردان عاشق و دلداده‌ام» - جناب استاد ببينيد، انسان نمي‌تونه توامان هم مست باشه و هم خمار! خيلي هم احتياج به فكر كردن نداره، مثل اين كه انسان نمي‌تونه همزمان هم تركي بلد باشه و هم بلد نباشه! مستي در اثر باده‌نوشي اتفاق مي‌افته و خماري در اثر ننوشيدن. اگر شما مست باشي ديگه خمار نيستي و اگه خمار باشي نمي‌توني مست باشي! يه كمي دقت كن پسرم!
      در مصراع دوم هم داره مي‌گه «من عاشق تو هستم پس لطفا تو هم عاشق من باش»! عزيز من شايد دلش نمي‌خواد عاشقت باشه بخصوص كه همون‌طور كه در اولين مصراع اين شعر گفتي اصلا شما باهاش غريبه‌اي و شما رو نمي‌شناسه. پس ديگه چه انتظاري داري كه كسي رو كه نمي‌شناسه دوست داشته باشه؟! من هم نيكول كيدمن رو دوست دارم ولي قاعدتا انتظار ندارم اون هم من رو دوست داشته باشه!ايراد خيلي مهم ديگه‌اي كه این شعرداره اينه كه زبانش متعلق به هفتصد سال پيشه. هنرمند بايد زبان گوياي جامعه‌ي خودش باشه، نه زبان مردمان پيشين! چون اولا كه شعر شما رو مردم امروز مي‌خونن و مردم امروز ديگه اين‌جوري حرف نمي‌زنند و ثانيا هنرمند بايد مسايل روز جامعه رو مطرح كنه، مطرح كردن مشكلات زمان حافظ چه دردي رو از چه كسي دوا مي‌كنه؟ ثالثا شما اصلا بيا بشو حافظ ثاني! خب كه چي؟ حافظ اول كه خودش هست و شعرهاش هم عالي‌اند.حالا شايد يه سوال پيش بياد كه اگه من به شعر حافظ مي‌گم عالي چرا اگه يه شاعر امروزي با زبان حافظ شعر بگه من ايراد مي‌گيرم؟ چون حافظ داشته به زبان زمان خودش حرف مي‌زده. در زمان حافظ زبان جامعه همون‌جوري بوده. پس ايرادي به حافظ نمي‌شه گرفت. حافظ بهترين شعرها رو به زبان زمان خودش سروده ونمیشه ایرادگرفت

      اکبرعسکری
      يکشنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۵ ۱۸:۵۵
      جناب غلامی عزیز
      درخصوص مثنوی من فرمودین حاج کریمی چنین چیزی راخوانده خوشحال میشم ان اشعاررابرام بفرستیدچون هرجه سرچ کردم ندیدم ولی این مثنوی سال80ازمن دراطلاعات هفتگی چاپ شدودرکتاب من هم موجوداست واگرایشان بدون اجازه این راخوانده کاراشتباهی صورت داده ولی اگه شباهتی بهم دارندمن اطلاع ندارم چراکه ایشان شاعرداردوشاعرشون هم حتماشاعربزرگیست بهرحال اگه کمکم کنیدممنون میشم خندانک
      علی غلامی
      علی غلامی
      سه شنبه ۱۲ بهمن ۱۳۹۵ ۱۳:۵۴
      سلام و درود
      ممنونم از لطف شما جناب استاد و اینکه وقت گذاشته اید ارزشمند است برایم....
      وبلاگ نقد شعر را قبل ترها دیده بودم و به شدت مخالف آن هستم علی الخصوص توهین های ایشان به شاعران سایت نو....در نقدهایشان هم اشتباه فراوان دارند و از سر غضب به نقد پرداخته است و نمونه اش همین بالا ...بله می شود خواهان وفای عهد شد از یک بیگانه هم و بگذریم از آن....
      اما من واقعا متوجه منظور شما نشدم و برای همین هم سخن را کوتاه کردم..
      اشعار محمود کریمی هم فقط عرض کردم چیزی مشابه به همین نه عینا شبیه یا کمی کپی ..چرا که بسیار متفاوت است با شعر شما....درود بزرگوار و ممنونم از تشریف فرمایی شما....
      خندانک خندانک خندانک
      ارسال پاسخ
      پنجشنبه ۱۸ آذر ۱۳۹۵ ۰۹:۲۵
      درود و هزاران درود بزرگوار عالی بود محظوظ شدم. همیشه باشید همیشه بسرایید به عشق
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      9