نامه اي به دور دست
عشق اول لذتي ناب اوج پرواز يك احساس
كوچه باغ كودكي ها گوشواره هاي گيلاس
ياد حرفهايي مي افتم كه تو گوش هم مي گفتيم
زير نور ماه بيدار چه ترانه هايي گفتيم
روتن درخت كاج انتهاي كوچه ما
مي نوشتيم يادگاري با تو تا آخر دنيا
تو بهار تاج گل ياس روسر تو مي گذاشتم
تو مي گفتي نازنينم بي تو از همه گذشتم
وسط شط تابستون دل به دريا مي سپرديم
به شنهاي داغ ساحل تن مي داديم ومي مرديم
توي برگريزان پاييز در غروبهاي غم انگيز
زير بارون زير يك چتر دل ما از شادي لبريز
توي چله زمستون برف و آدمهاي برفي
مي كشيديم نقش يك قلب واژه ناب سه حرفي
بيست بهار پشت سر هم آمدند و رفتند انگار
هربهاري كه مي اومد نطفه مي بست شوق انكار
رفتي و بي توفرو ريخت سقف پولكي رويا
من و دل اما نشستيم هر غروبي لب دريا
گرد پيري روي موهام تو نبودي و نديدي
قلب رازقي ترك خورد به جدايي كه رسيدي
حالا اينجا تك و تنها در مرور خاطراتم
به توكه رسيدم تر شد لحظه هاي انتظارم
تابستان1387