سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 30 دی 1403
    20 رجب 1446
      Sunday 19 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        دو چیز در جهان بی انتهاست: عظمت جهان و حماقت بشر انیشتین

        يکشنبه ۳۰ دی

        برگزيده

        شعری از

        حسين صداقتى

        از دفتر عشق در مقياس بانوى ايرانى نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۹ بهمن ۱۳۹۰ ۰۲:۳۰ شماره ثبت ۵۱۴۵
          بازدید : ۷۴۶   |    نظرات : ۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حسين صداقتى
        آخرین اشعار ناب حسين صداقتى

        صدای ارسالی شاعر:
           

        عشق

        كولى وار

        از جانب ِ عطرمان مى گذرد

         

        با نجابتى كه از تو ياد گرفته ام

        متمدن شده ام

        و بربريّت ِ دستان ام را

        در تو پنهان كرده ام

        و ديگر هيچ كس نمى شناسدم

         

        تا سر در خلسه ى تو فرو مى برم

        ملكوتى از تو مجسم مى شود در برابرم

        و اين گونه پيامبروار

        زاده مى شوم

        تا برگزيده ى تقدير تو باشم

         

        هميشه با نيمى از قلبم

        بر صليب ها برافراشته شدم

        و با نيمى ديگر

        به تو عشق ورزيدم

        آه

        اگر صليب ها برداشته شوند

        با چه قلبى تو را دوست خواهم داشت

        و شايد دوباره عشق ام

        بربر شد

        و با چهار اسب ِ نعل شده

        به سوى تو تاخت

         

        شك ندارم به قـِدمت تو

        به ستون هاى چشم ات

        كه قطاع ِ آتش ِ خورشيدند

        و عطر ِ باستانى دستان ات

        كه نشئه ى هر اقليمى را در خود دارد

         

        من جغرافياى منتشر شده ى توام

        بر تمامى نقشه ها

        كه راه هاى رسيدن به تو را مى دانم

        من فصل ِ تاريخى نوين ام

        كه در آن

        پادشاهى ِ اولين سلسله ى عشق را

        به من سپرده اند

        تا تاجگذارى كنم

        در شهر ِ رعاياى بى رويا

        و تو را ملكه ى خود برگزينم

        تا محبت را بشورانم

        بر خِرَدهاى خصمانه اى

        كه هر روز تو را

        با مِقراضى كهنه بُرش مى دهند

         

        من دشنه ى شعرم را

        جان پناه تو ساخته ام

        دشنه اى كه نه خون مى ريزد

        و نه خون مى خواهد

        دشنه اى كه چون در قلبى فرو رود

        صداى زندگى مى دهد

        چون سمفونى موزارت

        و به جاى صحنه اى خونين

        لبخند ِ موناليزا را نقش مى كند

        و اين گونه است كه عشق

        بى هيچ واهمه اى

        كولى وار

        از جانب ِ عطرمان مى گذرد

         

        ح3ين 3داقتى 

        ۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        4