26/10/88 : اسلامشهر: تیمارستان خوبی ها (امیرآباد)
(((گناه ما یکی بیش نیست
خودمانیم
شاید ترتیب اعداد را بلد نیستی
که از مضرب صفر هم
یک مشت گناهکار می سازی....)))
گناه ما یکی بیش نیست
که سر طناب را میپیچی .....
همه می دانند که ما از روزنه ی سردی
به گرمی آغاز شده ایم...
خبر ما آمده است
که تکه تکه شدن رازها تقصیر ماست ...
چه رازی و چه کشکی ...
..............
گلی با افسوس گفت
کرمکی دیروز غنچه ی نشکفته می چید
گر ما بی خوابیم از خواب شماست ...
گناه ما یکی بیش نیست
تا شبی بیدار می شد
از پشت مه تردید
خیابان را تار می دیدم...
...................
کاش بگشاید به رویم آسمان
یا فقط
عینکم را پس بگیرم...
...............
..............
بیا کنار ما ای گل پژمرده
تا چراغ شهر روشن شود
فقط رنگ زمینم باش...
بیا کنار ما
ای گل پژمرده
من چشمه و تو سیراب باش...
گناه ما یکی بیش نیست
ترسم از این نسیم بی پرواست
که لغزیده در امواج تاریکی
همه با او آشنان و بازنده منم...
چه بسا من با او درآویزم
به حکم بشر زرد چه اعتمادیست
چون سایه از هر چه گریزان منم...
.....................
گناه ما یکی بیش نیست
نکند از پس پرده بنگری و
من نقش سرابی باشم...
از نفس تازه جانی بخری و
من نشسته بر سر راه باشم...
گناه ما برابر با هزاران توبه نیست
تا نهان سازمش ز پیشانی تو...
هر لحظه می کشاندنت به سویی
نگاه مه آلوده ی فردای تو...
بشمار با دو دستت عاقبت
گناه ما بیش از نفسی خام نیست...)
.................
.................
گناه ما یکی بیش نیست
حسرتی بر شاخه ی زرد می بارد
حال من چه کنم...
انگارکسی در باغچه ی ما هر روز
دانه ی گناه می کارد................. )
نویسنده: سید مصطفی سراب زاده