بهار در خزان ؛ به مناسبت شهادت امام جواد (ع)
تقدیم به چهار ده معصوم (ع)
دوش در وقت سحر قول و قراری داشتم
وعده دیدار با زیبا نگاری داشتم
انتظار یار هردم میکشیدم راستی
شوق بسیاری برای انتظاری داشتم
در نظر آمد مرا یک نامه ای ازیار خود
دیدنش از شوق ، چشم اشکباری داشتم
باز کردم نامه را باصد هزاران احترام !
احترامش را چنان با افتخاری داشتم
نامه زیبا هست گفتاری ؛ چه زیبا دلگشا
صد هزاران رازهای آشگاری داشتم
گفته هائی هست اندر نامه هیجش مثل نیست
قصه ای از یک جوان نامداری داشتم
از حسد در چاه اندازند اورا عاقبت
پیش اخوانش چنان یک شهریاری داشتم
بت شکن در آتشی محکوم میگردد چه زود
آتش اطراف اورا لاله زاری داشتم
نوح شد یک ناخدا ؛ اورا خدا یاری نمود
هم زطوفان بلا ؛ خوش روزگاری داشتم
صاحبش این نامه را با احترام دوست خود
در نزولش کوه نوری را بغاری داشتم
هرچه را هرکس بخواهد میتوان در نامه دید
همچنان نوری ، زکوه نور جاری داشتم
هر چه میخواندم مرا شوقی فراوان میگرفت
گاه در جنّت بُدم گاهی ، بناری داشتم
لطف بسیاری که یارم داشت بامن در سحر
غم نبود اندر دلم ؛ باز غمگساری داشتم
مدتی زیبا ؛ چه خوش زیبا ؛ برای من گذشت
فکر کردم ؛ در خزان فصل بهاری داشتم
جمعه دوازدهم شهریور نود پنج
دروداستادبزرگوارم
شعرزیبایی بود