عشق چیست ؟
من همان برگم بروی شاخه لرزانم هنوز
اشک میباشم روان از چشم گریانم هنوز
بدر کامل در میان ساعتی از نیم شب
بر جبین عاشقان هم نور افشانم هنوز
بازتاب چهره ام در موج دریا بنگری
صدهزاران بلکه بیشتر هم نمایانم هنوز
همچنان آهو بدشت هر دلی ماوا کنم
دشت گر صیّاد باشد من گریزانم هنوز
بغض و کینه هست صیّادی بهر دشتی زدل
در چنین دشتی بکلی من نمی مانم هنوز
خواستگار من دلی خالی زهر بغض و ریا
یک چنین جائی یقین من نیز خواهانم هنوز
هفت شهرم گردش عطّاررا شامل شوم
بلکه بالاتر ز شهرم هم زکیهانم هنوز
عمر جاویدان کند هر کس خورد قدری زمن
چشمه ای در ظلمتی چون آب حیوانم هنوز
بیستون نابود میگردد برای خاطرم
یادگاری من زلیلا هم زمجنونم هنوز
دولت پاینده هستم ؛ نی ؛ برای هرکسی
بر دلی شایسته باشد حکم میرانم هنوز
دادن جان در ، رهم مشتاق را شد افتخار
جاودانی نام جانبازان جانانم هنوز
از وجودم عارفان بسیار عارف گشته اند
چیستم ؟ یک ذره از نور جهان بانم هنوز
عاشقی را گر نشد شامل دل از (گمنام) را
لیک میدانم که قلبش هست میدانم هنوز
دوشنبه بیست هشتم تیر ماه نود پنج
درود استادبزرگوارم
بسیارزیباست