جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر عباس ترکاشوند(عارف)
آخرین اشعار ناب عباس ترکاشوند(عارف)
|
الهی عمری به خود تخلص عارف دادم تورا بشناسم اکنون خودم رانیزگم کرده ام
الهی ثروت ومال نمی خواهم شوروحال می خواهم
الهی مگر می شود کریمی چون توبه ضعیفی چون من رحم نکند
الهی شرمنده تمام جوارح بدنم می باشم،چون یک یک جوارحم راتوعطا کردی درخدمت غیربکاربردم،دل راخانه هوس کردم،باپاهایم به سمت گناه حرکت کردم ،دستانم درانجام گناه مرا یاری دادند،چشمانم گناه رازیباجلوه دادند،اماهمه
اینهارابه اندیشه ای که اعتقادبه رحمانیت ورحیمیت تودارند ببخش وبیامرز
الهی اگرامید به کرم تونداشته باشم به چه چیزداشته باشم
الهی آن مسافرابن السبیلم که بدون سوغات پیش توبرگشتم آخرتوآنقدر بزرگواری که سوغات این خاروخس چه ارزشی برای تودارد
الهی آن گمشده ای هستم که خودم رانیز گم کرده ام
الهی دردریای بیکران رحمتت این قطره حباب راجای بده
الهی هرجاکه به غیر تودل بستم پدید آمدشکستم
یارب توهمیشه درکنارم بودی عشق وگل وباغ ولاله زارم بودی
من بلبل مست نغمه خوانت بودم توآتش عشق پرشرارم بودی
الهی ازتنهایی ووحشت قبور نمی ترسم ازشرمندگی لحظه حضورمی ترسم
الهی تاریک خانه قبرم را باحضور آبرومندان درگاهت منوّربگردان
الهی برثروتم که همان دولت عشق است بیفزا
الهی مادردنیا درطبقه محرومین بودیم درطبقه مسعودین قرارمان ده
یامن احبه قریب بنده گنه کارم یاحبیب
الهی بی توشه آمدم مسافرت نه دنیا دارم نه آخرت
الهی زبانم عمری به خودودیگران دروغ گفت ،شرمنده ام اگر سخنی بی فروغ گفت
یامنوّرالقلوب العارفین درظلمتکده گناهانم، یانورخودت برهانم
الهی اگربرانجام گناهم کسی غیرازتوآگاه می شدهرگزمرتکب آنگناه نمی شدم نه ازاین روکه توازدیگران درنظرم بی اهمیّت تری بلکه به این جهت که توبهترین ستاران وپرده پوشانی ونیکوترین حکمفرمایان وبزرگترین بزرگواران وبخشنده ترین بخشندگان که به اسرارغیب آگاهی وعیب این بنده را به کرمت می پوشانی ومی بخشی
الهی اکنون چون معتکفم به گناهان خویش معترفم
الهی هرچند فرمودی وماخلق السموات والارض ومابینهمالاعبین،عمرم به بازیچه گذشت امانه بازی خوبی بودونه من بازیگرخوبی بودم
الهی اگرجوارحم به گناهانم گواهی دادندوآنچه راکه فرشتگان کرام الکاتبین ثبت نمودندوآن گناهانی که همیشه درمنظر شما پوشیده نیست مراراهی دوزخ کنندیک سؤال برایم می ماندوآن این است أین الرحمتک الواسعه
الهی مدتهاست که دربندم وقت است این بنده راکه خودحکم محکومیت
خویش راامضاءنموده است ازبند هواهای نفسانی آزادکنی یامن الیه شکوت احوالی،ازحال خویش به توشکایت می کنم
الهی یاد توآرامبخش دلهاست به این دلسوخته پریشان رحم کن
الهی مال وفرزندانم رامایه روشنی چشم وشادی خاطر گردان
یاانیس القلوب العارفین ویاملجأالعاصیین،مرادرسایه لطفت قراربده
خوش آن سايل که پیش توکریم است عطا بخشی که رحمان ورحیم است
مراند سایلی لطف تو هر گز تویی بخشنده ولطفت عظیم است
الهی عارف نابینایی گم کرده راهست ،دستش بگیرکه پشیمان وعذرخواهست
الهی آن دیوانه ام که ازسنگ ملامت خویش هم درامان نیستم ،توپناهم ده
الهی عمری شرمنده ی توایم،چون همنشین دشمن تو وبنده ی توایم
غمم شد همنشین همچون شب تار الهی رفعتم ده بین شدم خوار
از اول دشمنی ،درخلقتم بود به تزویر آمدوگردیده دلدار
الهی اگر خواسته من رحمت است،برآوردن آن ازسوی تورأفت است
الهی تو نیکوکاری ومازشت کردار،پس به نیکویی خودخیل گناهم نشمار
دراول خلقتی از خاک کردی همان راسجده افلاک کردی
فکندده دانه ای گندم به خاکش دلش آشفته وغمناک کردی
الهی آرزوی مشتاقان همجواری باتوست پس مارازفائزین به فوز قرب ونزدیکیت قرار بده
الهی جسم پردردی دارم،مناجات باتودردم راتسکین می دهدپس روحم رادرآن موقع که زبانم
لال وهوشم مضطرب می شودیاری ده
الهی برغربتم رحم کن هنگامی که روحم ازجسمم جدا می شودوقتی مرا غسل می کنندوکفن میکنند
وخویشانم جنازه مرابه خانه ای کوچک وتاریک می گذارندومن تنهای تنها می مانم
الهی ازاین که نافرمانم عتاب مکن،وازاین که چشم به احسان قدیمت دوخته ام عذاب مکن
گل جنت میان خاک بنشست ازآن که گندمی بگرفته بردست
مبادا آتشی برگل رسانی که جنت بوی گل راداده ازدست
الهی یااله العالمین ،ارزقنی قربک المشتاقین
محقرخانه ام شدبیت الاحزان بده رونق به آن باصوت قرآن
شب قدری که قرآن روی سرهاست به قلبم ده شرار عشق وایمان الهی شب قدرم را آسایشی برای شب اول قبرم قرار بده قرار بده
لیله القدرم زخوف لیلةالقبرم گذشت درهوای روی او طاقت وصبرم گذشت
الهی عمری شرمنده ی خویشم چراکه نه بنده ی توبنده ی خویشم
الهی آنقدر احساس حقارت می کنم که توآنقدربزرگواری
الهی سخنگویی لالم،خودت رحم کن به حالم
الهی نسیم خنک هدایت رادرگرما گرم گناه روانه وجودم گردان
الهی به من رحم کن وقتی که جان ازتنم خارج می شود وقتی که درتاریکی
قبر قراردارم وقتی که درتنگی لحد قرارگرفته ام وقتی که از قبردست خالی و
برهنه بیرون آمده وبارسنگین اعمالم رابرپشت گرفته ام آن موقع تمام امیدو
توکلم به رحمت توست که هرکه رابخواهی وهرکه رادوست بداری آن را
بهره مندخواهی کرد یامن یختص برحمته من یشاء
دل من پرغم واندوه گردید غم هجران تو انبوه گردید
غم دیدارتوای بهترینم بهم انباشته چون کوه گردید الهی مزرع عمرم راازمیوهءنیکی بارورکن الهی بنده ای موسفیدم مبادا کنی ناامیدم الهی حالتی آشفته دارم چون خطاهای ناگفته دارم
الهی یا مجیب الدعوت المضطرین ویاناصر المستضعفین، درمانده ام، بیچاره ام
اگربه توروی نیاورم وبه عزت واقتدارتوپناه نبرم به چه کسی روی ببرم که چون
توگنجینه ای برای فقیران جبران کننده دل شکستگان ویاری کننده ضعیفان باشد
یاانیس القلوب العارفین ،من دلسوخته ای پریشانم فقط نام ویادتوست که مایه آرامش قلب دلسوحته گان است
الهی به آوای شوق وبه آواز شور به آن دم که بینم تورادرحضور
به شبهای تاروبه روزسپید به هرکس که داردبه جودت امید
به دشتی که نامش بودآسمان به هرکس که خواندتورادرزبان
به جامی که برعشق تو نوش شد به هرکس که چون توخطاپوش شد
به آن کس که دارد به غاری سکوت به تاری که بافدبرآن عنکبوت
به هرجا که بینم زتواقتدار به هرکس که دادی به اوذوالفقار
به داغی که برهرد ل وسینه است به هرکس که یارش درآیینه است
به آوای بادوبه رقص درخت به الماس آهم کنم کوه سخت
به بیشه به باغ وبه دشت ودمن به سرووبه رودوبه برگ وچمن
به دستی که بردرگهت شددراز به آن دل که گویدبه توشرح راز
به نومید گشته زحرف طبیب به سوزودعاوبه امن یجیب
به هرکس که دربستری خفته است به سوزی که درسینه ناگفته است
به جانی که بیرون رودازگلو به هرکس که داردکمی آبرو
به هرکس که آشفته شدموی او به دردی که غم شد ثناگوی او
مراثروتی بخش پر ازعشق وشور که دایم ببینم تو را درحضور
ببخشا سلامت به جسم وروان که سازم بسی خدمت مردمان
مرا همنشین کن قلم باکتاب که دانش دهی برهمه بی حساب
الهی حلاوت وشیرینی ذکرت راهمیشه برمذاقم آشنا کن
الهی روسیاه آمدم روسفیدم گردان ،از آتش دوزخ ناامیدم گردان
الهی عمری خودپرستی کردم،عمری بت پرستی کردم،هرچندنگاه به خودمی کنم پستی کردم،این همه کار راچون تو هستی کردم
الهی دنیانداشتم وآخرتم فدای نداری وناشکری دنیاشد ،فقط یک چیزدارم که هیچ کس چون من ندارد،وآن وجود توست که همیشه درکنارمنی
خدایامردگان وسفر کرده گان خاندان من وهمه کسانی که افتخارآل محمد(ص)
بودن رادرسینه دارند غریق رحمت بی منتهایت قرار بده
والسلام علی محمد(ص)واهل بیته طاهرین وامعصومین عباس ترکاشوند
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.
چراکه نه بنده ی توبنده ی خویشم
درود استادبزرگوارم
نیایشی زیبا وحکیمانه وعارفانه بود
دست مریزاد