سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

شنبه 16 تير 1403
  • روز ماليات
1 محرم 1446
  • آغاز سال yyyy هجري قمري
Saturday 6 Jul 2024
    مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خظ قرمز ماست. اری اینجاسایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

    شنبه ۱۶ تير

    موهای وزوزی

    شعری از

    سروش علی نژاد

    از دفتر قاصدک گم شده نوع شعر تک بیتی

    ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۶ خرداد ۱۳۹۵ ۱۱:۴۶ شماره ثبت ۴۷۲۹۱
      بازدید : ۴۰۱   |    نظرات : ۲

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر سروش علی نژاد

    نگاه کن به این روزهای بی کسیم
    به موهای سفید درهم وزوزیم
    اگر این زیرپوش همرنگ زرد است
    دلیلش را بدان این دست تنگ است
    اگر حرفم نمی ارزد پشیزی
    اگر دیگر ندارم من عزیزی
    دلیلش را همه دانند پول است
    درون این دلم جنگ است و خون است
    دلم از دست این رندان شکسته
    درون سینه ام غم پینه بسته
    از این ظاهر نگاران دوکردار
    از این بدتر نباشد خُلق و رفتار
    اگر دارا شوی گویند آقاست
    قدم هایت همه وصف تمناست
    دهانت گر که بوی خوک هم داد
    همه به به کنان ای داد و بی داد

    تو احمق باشی و پولت فراوان
    تو را بالا برند همچون امامان
    خلافی گر زتو سر زد کسی نیست
    تو مجنونی و این دنیا لیلیست
    برو حالی بکن امشب که فردا
    جدایت میکنند مردم زغم ها
    تو روکن پولو بین آن رو سکه
    دوبی شبها روی صبح سوی مکه
    خلاصه هم اگر نقصی روا بود
    لبی ترکن گره وا می شود زود
    تو زرزر کن همه گویند زیباست
    کلامش چون عسل خوشرنگ و ماناست
     
    لباست گر بُوَد پاره و کاری
    بگویند این مد روز است آری
    خلاصه هر چه کردی بهترین است
    کمالت همره دیوار چین است
    چوچشمت بد نبیند روی سکه
    اگر برگشت بینی چکه چکه
    که این مردم یخت را آب کردند
    تو را از خود گهی بی تاب کردند
     اگر خالی شوی تو از زر و سیم
    چو من دردی شوی، سرطان بدخیم
    لباست کهنه شد گویند گدا است
    سرش برتن نیارزد بی نوا است
    چو حرف حق بگویی و درستی
    بگویند لال شو بس کن درشتی
    کلامت فلسفی و منطقی نیست
    بگو این ابلحیت از پی چیست
    تو پاک و بی ریا باشی چو الماس
    نمی ارزی برای کس دو کرباس
    تمسخر می کنند گوش و دماغت
    کسی اینجا نمی خواهد کلامت
    تلاشت یک طرف یک سوست سیری
    درون چشم فرزندت اسیری
    زنت از بس برایت نطق کرده
    درون سینه ات غم بغض کرده
    تو مردی آخر ای مرد سیه روز
    نمی باشد کسی همسو و دلسوز
    تو سیلی می زنی بر صورت خویش
    چو دست پس بگیرند و شوی کیش
    تو از اول همیشه مات بودی
    تو ماتی و منم ماتم از این کیش
    ۳
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    باقر رمزی ( باصر )
    جمعه ۷ خرداد ۱۳۹۵ ۱۳:۲۲
    خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک خندانک
    خندانک خندانک
    خندانک
    مهدی حریفی
    شنبه ۸ خرداد ۱۳۹۵ ۰۴:۴۱
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    مرحبا دوست عزیز
    خندانک خندانک خندانک خندانک
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    0