*اشاره
اوّل سه رباعی یکی از من ، یکی از «استاد علی اصغر اقتداری» و یکی از «استاد خدابخش صفادل» بخوانید:
*افسوس
افسوس که شاعــر بزرگی نشدم
در سلسله ها کوه سترگی نشدم
یاران همه شیر و ببر گشتند ،دریغ
من حدّاقل گــراز و گرگـــی نشدم!
*راوی دردهای مردم
کی گفته که قلّه ی سترگی نشدی؟
در بـــاور مـــا نگــــو بــزرگـی نشدی
تـــو راوی دردهـــــای مردم شده ای
خوب است که هیچگاه گرگی نشدی.
*ارگ ...
آقا! تـــو که شاعــــر بزرگی هستی
در سلسله ها کوه سترگی هستی
یاران همــه ســاز دهنی کوک کنند
اما تـــو برای خویش ارگی هستی!
_______________________
*توبه ی نصوح ...
همسایه ی خضر و یار نوح است دلم
آیینـــه ی قـــد نمـــای روح است دلم
ازبس به گناه عشق عادت کرده ست
پیوسته به تــوبـه ی نصوح است دلم.
*تنهایی ...
روزی کــه دلــم اسیر تنهایی بود
عالـــم همه در مسیر تنهایی بود
در دوزخ عشق هم اگر می رفتی
هنگامــه ی زمهــریـر تنهایی بود.
*مبعوث
روزی که خدا ز خلقتم خندان بود
ابلیس در اعتــراض بی پایان بود
آن دم که پیمبـر دلم شد مبعوث
جبریل هنوزطفل ابجدخوان بود!
*اسب مراد ...
یارب بــه دلـم بـلا بــده ، درد مده
گرمـای صفــا بـده ، دم سرد مده
بر اسب مراد اگـــر سوارم کردی
افسارش را به دست نامرد مده!