گر شادم و گر مست مغرور نخواهم شد
گر دل مرده و گر هشیار مغموم نخواهم شد
با آمدن یاران دیگر نشوم خوشدل
با رفتن آنان نیز دلخون نخواهم شد
عمر می گذرد و علقه یارانم نیز
هرگز درین دایره قسمت مشغول نخواهم شد
هر کو که برآمد اثری بر دل زد
هرآنچه که زد خوش زد افسون نخواهم شد
نگه ما بر قامت آن یار بلند افتاده
زین منظره آنم بس مفتون نخواهم شد
فارغ شدم از بند و رها گشتم
با شعبده و نیرنگ نیز محصور نخواهم شد
گفت دنیا دار مکافات است هشدار
گر که توئی حاکم ، محکوم نخواهم شد
ما را در این بازی نقشیست به دوش
تو ناظر و من منظور مذموم نخواهم شد
در داد و عدالت چو تو هستی قاضی
گر شوی حاجب سهم، محروم نخواهم شد
طحانه بود دنیا و یوغش در گردن او
با این خوشه طماع ،نیم کوب نخواهم شد
در جهد و جدل با ابلیس درونم
گر تو نباشی ناصر ، پیروز نخواهم شد
بشر در بحر گمراهیست هر دم
گر تو سفینه نجاتی مضلول نخواهم شد
تو عاشقی و کتاب تو نامه عشق
منم آن زشت خوی که معشوق نخواهم شد
الا بذکر الله تطمئن القلوب
تا که این وعده دهی مایوس نخواهم شد.
رضا عباس موحدی
9.1.95
بسیار زیباست
ولی جسارتا موزون بنظر نمیرسد
مثلا مصرع سوم
سال خوبی داشته باشید