پنجشنبه ۱۵ آذر
|
دفاتر شعر جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
آخرین اشعار ناب جلال سلطانیا (فریاد تا همیشه)
|
نامه ای بدون پاکت ۲
.
در این لولیدنخانه ی بی ارتفاع که گوشت برادر غذای سال است و گونه ی سرخ به هر سیلی پستی رنگ سال ، و بر سر هر دوراهی یک راه حتما به مرگ میرسد و دیگری به نامردی ، ترک پست کردن نمیدانم خیانت است یا رهایی.
وقتی ناخن انسان تنها با رشوه به پشت میرسد و شرف پیش از اسکناس خرج میشود من نمیدانم چرا تنها بر گرده ی بعضی بار سنگین شعور نهاده میشود تا زجر حیوان نبودن را تا دم مرگ تحمل کنند.
وقتی ممکن است سر نیزه ات را در شکم سربازی فرو کنی که لباس دشمن دارد و دل دوست و ظرافت انگشتانش دلت را میلرزاند مبادا یک نوازنده چیره دست پیانو باشد به بی گناهی ساکنین بهشت تردید میکنم و به گناهکاری همه ی جهنم
من ترس را میشناسم
هر جا که باید فریاد میزدم با سکوتم از من اخاذی کرد تا بیشتر بمانم بی آنکه بدانم چرا؟
آدمها از مرده میترسند در حالیکه این زنده ها هستند گه گلو را به اتهام حرف بریدند و زبان را به اتهام سرخ
بیچاره عشق
واژه ای که هرگز تجربه نشد
و آنرا با حس تملک اشتباه گرفتند
من جای نشانی نامه ام را خالی میگذارم
شاید گیرنده ای پیدا شود...
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.