چراغی می زند سو سو
میان کلبه ای در جنگل باران
به آن انبوه نمناک سکوت آمیز
رد پایی زیر نور ماه پیدا نیست
کنار آتشی از کام هیزم ها
با مرور یاد تصویر زنی زیبا
که شاعر بود و چشمانش سیاه و
گیسوانش هم ...
مردی آتش می کشد بر صورت سیگار
چو سنگی بر لب عمقی
خیره بر عکسی
دلش آوردگاه خاطرات نیمه جان و
سینه اش می لولد از نا گفته های تلخ و شیرین
آه ای ماه ... پادشاه عشق و جدایی
گام های لحظه ها بر پلکان شب
چه سنگین می شود هنگام دل کندن
در این گودال سرما سرد و باران خورده
من شبیه دانه های بر زمین افتاده بی نام
برای ریشه دادن
به دنبال زمینی گرم می گردم
جان دفترهای شعرم
اعتراف واژه واژه حرف هایم
من او را در میان شعرهایم خلق کردم
زندگی کردم ، در آغوشش گرفتم
آه ای ماه ... پادشاه عشق و جدایی
گام های لحظه ها بر پلکان شب
چه سنگین می شود هنگام دل کندن
تو ای روح بلند شعر
شاهد باش
فراموشش که نه
اما بدون هیچ تردیدی
گذشتم از همه سودای بی فرجام
از ... عشقش
و حرف آخرم
این است
تو را سازی ... نوایی
شاعری ...
شعری دگر باید
امیر جلالی
چشم هارا ببندند و اوج بگیرند و بوسه زند بر مهتاب و همه خستگی هارا از تن بزودایند واقعا استاد جلالی معرکه هستند واقعا انرژی صدایشان فوالعاده است بدون تعارف میگم من انرژی صدا را به خوبی می شناسم و شاید بدون اغراق بگویم تبحر در ان دارم و چیزی را بی مورد نمی گویم استادم مرد حنجره طلایی ناب خداوند حفظتان کند و بر زیبایی های داده به شما روز به روز بیفزاید امین یا رب العالمین
استاد دوستتان دارم شدید و فراوان