چرا غم

نازنین استادم عاشق صداتونم بزرگوار شعرتان هم که حرف نداشت دست مریزاد دارید خداوند بر خوبی ها داده به شما روز به روز بیفزاید

من خدایی ویرانگر تر از غم نمی شناسم


چرا این قوم می پرستندش


چرا ...؟..............عارفانه زیبایی ست با درون مایه فلسفه .......دروداستاد ارجمند ......عیدبرشما مبارک ......سلامت وبی غم باشید

آخر ناشنوا را


نی داوود چه سود


جماعتی که بی دلیل


بودن را نشانه اند


قومی که بی امان


فرشته مرگ را صدا می زنند


گویی فهم را به اصرار


به سمباده می کشند مدام



درود استادبزرگوارم
بسیارزیبا وتاثیرگذاربود مثل همیشه
واقعن لذت بردم

من خدایی ویرانگر تر از غم نمی شناسم


چرا این قوم می پرستندش


چرا ...؟
واقعن عالی بود
خسته نباشید استاد هم صدا وهم شعرتون

درود بزرگوار
بسیار جالب و زیباست

درود بر جناب جلالی بزرگوار استاد ناب سپیدهای زیبا

بسیار زیبا قلم را گردش دادید بر جایی که سلطان دنیا حاکمیت خود را بر دلهای آدمیان محکم کرد تا تنها بر شادی های خود مغرور نشوند . غم واژه ای است شاید تلخ ولی در کنار زندگی ، ما را همراهی می کند بدون غم به دید من زندگی معنای شادی را نمی فهمید و برایش بی اثر میشد . تا آنجا که شادی هست غم نیز عجین شده یا شاید انسان در دنیای آزاد خود نمی تواند خوش باشد و قفس غم را برای رهایی خویش ساخته است و با آن هم در تحمل رنج هستند و هم اشتیاق پرواز . و این بسته به زندگی هر فرد است که این قفس را تا اندازه بسازد برای خود .کوچک یا بزرگ !
شعر نابتان حکایت چرایی غم بود که انگار انسان با آن زاده شده و زندگی می کند یا حکومت خود را بر انسان ویران می کند یا او را تنها رها میکند با تنهایی های غم آلود خویش و برای این انسان چه سود اگر پرشورترین نواها خوانده شود وقتی او نمی شنود یا نمی بیند ..
بهره گرفتم از کلام نابتان
دلتان بی غم

سلام بزرگوار و مهربان
شما خيلي عالي مي نويسين
هميشه وقت خوندن اشعارتون ،تو قلبم عجيب واژه هاي شعرتون ميشينه ،يه حس غريب پيدا ميکنم
اشعارتون واقعا از ته دلتون هست ،اينو کاملا حس ميکنم ،و چقدر زيبا اشعارتون احساس رو تغيير ميده
سپاسگزارم

با سلام جناب جلالی عزیز بسیار عالی سروده اید موفق باشی

درودبیکران برشما استادگرانقدر
سروده ای بسیاردلنشین را ،ازشما خواندم
سعادتی که بازهم نصیبم شد
پاینده باشیدجناب امیرجلالی محترم
قلمتاد درپایندگیتان، هماره نویساباد

از غم جدا مشو که غنا می دهد به دل
اما چه غم غمی که خدا می دهد به دل
گریان فرشته ایست که در سینه های تنگ
از اشک چشم نشو و نما می دهد به دل
تا عهد دوست خواست فراموش دل شدن
غم می رسد به وقت و وفا می دهد به دل
دل پیشواز ناله رود ارغنون نواز
نازم غمی که ساز و نوا می دهد به دل
این غم غبار یار و خود از ابر این غبار
سر می کشد چو ماه و صلا می دهد به دل
ای اشک شوق آینه ام پاک کن ولی
زنگ غمم مبر که صفا می دهد به دل
غم صیقل خداست خدا یا ز مامگیر
این جوهر جلی که جلا می دهد به دل
قانع به استخوانم و از سایه تاجبخش
با همتی که بال هما می دهد به دل
تسلیم با قضا و قدر باش شهریار
وز غم جزع مکن که جزا می دهد به دل

درود بر شما استاد بزرگوارم بسیار عالی و خواندنی
لذت بردم وآموختم
ممنونم

سلام و مرحبا
شعری خواندم زیبا که فلسفه و احساس را بهم تافته است
آفرین به ذوق شما

سلام استادم
غم را هر شب کنار تنهاییم مینشانم
عجیب گوش میکند حرفهایم را.....
چه کنیم وقتی شادیهایمان را اختلاس کرده اند؟؟
گوش بسپار صداهایی که جستجو میکند خنده های از ته دلرا.....
نمیدانم
چراااا
و به چه جرمی
شادیهایمان را محبوس زندان داشته هایشان کرده اند...
شاید آن هم سهم از ما بهتران است

چه بر دست سپر بگیری و


چه بر زمین گذاری تیغ


سقوط قلعه امید و آرامشت


حتمی است

درود بر جناب جلالی بزرگوار
بهره بردم قربان
ولذت فراوان

زیبا قلمی چه خوش نگارد.احسنت ودرود برشماجناب جلالی عزیز

سلام و درودها بر استاد جلالی گرانقدر
عجیب این سروده ی شما حال مرا دگرگون کرد

من خدایی ستمگرتر از غم نمی شناسم
براستی این حقیقت محض است
بی چون وچرا

زمانی که ما خود به نوعی غم پرستیم



بسیار بسیار زیبا و دلنشین قلم زدید

شاید حسی مشترک
شاید دردی و غمی مشترک


درودها برشما

من خدایی ویرانگر تر از غم نمی شناسم
چرا این قوم می پرستندش
چرا ...؟
درود بر دوست ، همشعری و استاد مهربانم
برادر گلم باز هم مهمان شعری زیبا و سینه سپر از شما بودم
شاگردی در محضر بزرگی چون شما را آرزومندم

مانا باشی برادر خوبم

سلام بر استاد جلالی بزرگوار
خیلی تصویر گری زیبایی داشت این کریه منظر غم
مخصوصا از این قسمتش خیلی خوشم اومد

🌠🌠🌠🌠🌠
در این نبرد


چه بر دست سپر بگیری و


چه بر زمین گذاری تیغ


سقوط قلعه امید و آرامشت


حتمی است
واقعا وقتی غم میاد هیچ کاری از دستت بر نمیاد که آرامش بهم نخوره . جز با یاد خدا که آرام بخش دلهاست
💠💠💠💠💠💠💠💠💠

💮💮💮💮💮💮💮💮💮
غم از شما دور باد . ‌.

سلام

استادم

بسیار زیبا و دقیقا میفهمم که چه نوشته اید و این از قدر دانی شما نسبت به هدیه خداوند (زندگی)ناشی میشود و خیلی زیبا بیان کردید

همیشه موفق باشید

استاد عزیزم جناب جلالی
من چه بگویم از این همه زیبایی که در معانی این شعر یافتم و چه بگویم از این همه معانی که در تصویر زیبایی یافتم
قدرت شما در مصور ساختن ذهن فوقالعاده است
درود بر شما

...................... .........................
درودهااااا استاد فاضل و فرهیخته ام
خالق شعر زیباااااای « نهایت من»!
اثار فاخر و زیبایتان نیازی به تعریف و تحسین من ندارند.فقط بی هیچ تعارفی بگویم از مفاخر شعرناب هستید و حضورتان در این مجموعه موهبتی است بزرگ که شکرانه می طلبد...
خداوند حفظتان کند
....................... ........................
تقدیم به اهالی خوب شعرناب:
امروزمان با علی(ع):

امیر عاشقان شنید که مردى به قنبر دشنام داد و قنبر نيز مى‏ خواست به او جواب دهد.
حضرت او را صدا زد: قنبر! آهسته،
ناسزا گوى خود را در زبونى رها كن تا خداى رحمان را خشنود سازى، و شيطان را به خشم آوردى، و دشمنت را كيفر و شكنجه دهى.

سوگند به آن كس كه دانه را شكافت و جانداران را بيافريد شخص با ايمان خداى خويش را به چيزى مانند حلم و بردبارى خرسند نسازد، و شيطان را به چيزى مثل سكوت و خموشى بخشم نياورد، و هيچ احمق و نادانى به عكس العمل مانند سكوت در مقابل او كيفر و شكنجه نگردد.
«هيچ چيز براى فرومايه، بهتر از پاسخ دادن و بگو مگو كردن نيست. سكوت و پاسخ ندادن به فرومايه، بر او دشوارتر از دشنام دادن است.»

سلام
دوباره سروده ي قشنگتونو خوندم ،باز هم به همون اندازه ي اول زيبا بود

درود بر شما
چرا غم؟!
بسیار عالی
دست مریزاد

سلام جناب جلالی عزیز
زیبا بود و فکر رو قلقلک می داد
اندیشه رو محک میزد
درود برشما

درود جناب استاد بسیار زیبا از غم تقدس زدایی فرمودید در نزد ما ایرانیها متاسفانه غم ارزش وشادی نشانه جلفی وضد ارزش است متاسفانه محترمترین آدمهای ما به نوعی غمگین ترین هستند البته دلایل زیا داجتماعی وروانشناختی دارد که قابل بررسی است/

- قشنگ بود - استاد

هزارو یک ترانه
دفتر دهم: اشعار سپید
نام ترانه: چه بگویم از روشنایی در شهر کوران
به یاد و الهام از شعر/ چراغ غم / اثر جناب امیر جلالی ( ام دی) و تقدیم به ایشان
**
چه بگویم از روشنایی- در شهر کوران
چه بگویم من زشادی- در شهر حرمان
چه بگویم از سبز ه بهاری - در فصل پاییز
چه نوازم من نوایی - در شهر ه خموشان
**
من هم خموشم – چون خموشان
من هم مدهوشم – چون مدهوشان
من هم کرم – چون که کوران
من هم خرابم – چون خرابان
**
منهم خموشی پیشه کردم
من هم سکوت اندیشه کردم
منهم به گوشه ای خزیدم
من هم در نای یه خویش دمیدم
**
حسن بذرگری(آیین)
توضیحات: سرایش95/2/8-بداهه- ناتمام – تقدیمی- مشاعره- (ه و یه) بدل از کسره برای برای راحت ترخواندن تصنیف

اثر زیبای \" چه بگویم از روشنایی در شهر کوران \" نشان هنر و مهر شما است . بی نهایت سپاسگزارم از محبت و بنده نوازی جنابعالی ، بنده حقیر از لطف و بزگواری شما بی نهایت سپاسگزارم و همراهیتان را قدر دان خواهم بود و دورد بر شما

سلام و درو جاودانه بر قرار باشی و بسرایی

عرض سلاااااام و ادب . زیبا نگار
حقیقتا زیباست الخصوص ناز و غمزه با کلمات
لذت بردم ....................احسنت جناب استاد

باسلام ودرود استاد
استادانه در پهنای سپیددر را چهار نعل بر فرق کویر اندیشه ها وگوش های ناشنوا می کوبید استاد در اندیشه وقلم شما چون منی راسرم به جیب اندیش به تعظیم رقص واهنگ قلم توانای تان است

درود بزرگوار هم شعر زیبا بود وهم صدا

سلام
درود برشما

سلام بر گرامی برادر فاضل و فرهیخته ام، حضرت استاد جلالی ی عزیز.

درود تان باد.


متانت کلام، انسجام و هم آوایی ی درونی سروده ی فاخر تان،

به اندازه ی پیام ارزش مند آن، تحسین بر انگیز هستند.


شکوه نگاه تان بر دوام.

با مهر :

.

استاد عزیز هر لحظه که به صدایتان گوش میدهم بیشتر و بیشتر از اشعار زیبا و صدای دلنوازتان لذت میبرم...

سلام وعرض ادب شعرتان بسیار زیبا وپر معنا بود
از سروده ی خوبتان ممنونم
وشعرتان آن میکند بادل خواننده که

باران بهاری با کویر تشنه

لذت بردم

گویی فهم را به اصرار
به سمباده می کشند مدام ...

دوری از این اندیشه و بینش
از این صوت داودی مرا نشاید!

درود به دوست فرهیخته ام
احساساتی که بر روی بوم پاشیده اید تا منطق بی منطق دنیا را به تصویر کشید...
احسنت میگویم و دعا گویم بر استمرار و دوام این وضوح

باسلام استاد عالی به دل می نشیند
رقص قلمتان در زوایای اندیشه واژه را به دست افشانی می اندازد ونوای دلنشین تان به اوج می رساند کلام گل می ریزد در جاودانگی تان برقرار باشید

سلام بزرگوار و مهربان
اين چندمين باره که شعر زيبايتان را ميخوانم
مثل هميشه تصوير سروده ي شما به دلم نشست
ممنونم

قومی که بی امان

فرشته مرگ را صدا می زنند

گویی فهم را به اصرار

به سمباده می کشند مدام

اینان بر اسب مرده مهمیز می زنند

درود بر شما

و وای بر ما که « بر اسب مرده مهمیز » می زنیم
کجاست آن چشم حقیقت بین ما؟

درود بر شما و روان پاکتان ...بسیار زیبا و دلنشین بود ...ممنون

عرض ادب جناب استاد جلالی عزیز
بهره مند شدم از اندیشه نابتان
قلمتان کوک
در پناه لطف دوست

چقدر زیبا و با احساس
خصوصن که شعر تون مزین به خواندن پر احساس هم هست
بی نظیر هست

مگه میشود اینهمه لذت برد لذت بردم شاملویی بود دلچسب واقعا نمیتونم بگم چقدر زیبا بود دوستش داشتم بعد از مدتها چیزی خواندم که چسبید گریه کردم خوردمش لمس شد ممنون که هستین وجودتان را باید عبادت کرد کاش کنارم بودید و ذوق را میدیدید که چه هیجانی دارد خواندن و شنیدن اثرتان .سپاس سپاس

گویی فهم را به اصرار
به سمباده می کشند مدام
اینان بر اسب مرده مهمیز می زنند
یکه تاز کدام بی راهه
خود را فاتح کدام خرابه زار می نامند
باید قاب کرد و کوبید دروازهء شهر تا
تلنگری باشه برای جماعت خودبین و خود شیفته
و خودخواهی که معتقدند دنیا فقط روی پاشنهء چرخ اونا میچرخه
درود بر شاعر توانمند و استاد بزرگوارم.پیروز باشید و سر بلند