سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        ایران من قسمت دوم

        شعری از

        خداداد آدينه (آدينه)

        از دفتر آدینه نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ ۲۱:۳۰ شماره ثبت ۴۵۲۸۵
          بازدید : ۴۹۲   |    نظرات : ۲۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر خداداد آدينه (آدينه)
        آخرین اشعار ناب خداداد آدينه (آدينه)

        به قرمز نگر، پایداری مردم  ببین         ادامه ایران من قسمت دوم
        همین مردم صلح دوست وشجاع
        که غرق گشته بودندبه عشق خدا
        در  ایام  آرامش   نیک روز
        یکی دشمن خوار آتش فروز
        که تا بیخ دندان مسلح شده
        به قصد تجاوز به حیله شده
        به مرزهای زرخیزکشوربتاخت
        که شاید دژ،وهم خودرا بساخت
        بدینگونه دشمن به قصد پلید
        مجهزبه تانک و زره ها رسید
        شبانگاه گرفت خاک خرم زما
        برفت تا به مرز دگر  شهر ها
        در آن روزگار پر از اضطرار
        دگر هیچکس را نبودش قرار
        چواخبار جنگ دروطن شد نمود
        همه راهی جنگ شدند زود زود
        یکی را تفنگ قدیمی و بیل
        دگردست خالی  تنی همچو پیل
        و پیران درمانده روزگار
        بمانند شیری شدند رهسپار
        جوانان این عرصه ی پاکزاد
        که مانندشان مادری هیچ نزاد
        یکا یک شدند لشگری احتشاد
        که ایران نباشد تن من مباد
        ادامه دارد............
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۳۵
        داداش گلم زنده باد تو و زنده باد ایران عجب ایامیرا تداعی کردی برایمان خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۷:۱۸
        چو ایران نباشد تن من مباد.................درودتان استاد آدینه خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۸:۱۹
        درود دوست عزیز
        حماسی زیبا و غرور انگیز
        در وصف ایران عزیز
        دستمریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک
        وحید کاظمی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۵:۲۱
        خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما
        خندانک خندانک خندانک
        نیره ناصری نسب
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۰۷:۴۲
        درود بر میهن دوستی شما
        پر از غرور ملی مرحبا خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        صفیه پاپی
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۲:۵۸
        ............... خندانک خندانک خندانک ........................
        چو ایران نباشد تن من مباد خندانک
        درود و هزارااااان درود بر شرافت کلامتان خندانک خندانک خندانک
        ................ خندانک خندانک خندانک ......................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
        کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای این که حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد.
        اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.

        این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!
        سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

        تصور کنید اگر شما آنجا بودید چه کار می کردید؟ چه توصیه ای برای آن دختر داشتید؟ اگر خوب موقعیت را تجزیه و تحلیل کنید می بینید که سه امکان وجود دارد:
        ۱ـ دختر جوان باید آن پیشنهاد را رد کند.
        ۲ـ هر دو سنگریزه را در بیاورد و نشان دهد که پیرمرد تقلب کرده است.
        ۳ـ یکی از آن سنگریزه های سیاه را بیرون بیاورد و با پیرمرد ازدواج کند تا پدرش به زندان نیافتد.
        دخترک باهوش دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
        در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است… و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است. نتیجه ای که ۱۰۰ درصد به نفع آنها بود.
        یادمان باشد:
        ۱ـ همیشه یک راه حل برای مشکلات پیچیده وجود دارد.
        ۲ـ این حقیقت دارد که ما همیشه از زاویه خوب به مسایل نگاه نمی کنیم.
        ۳ـ زندگی می تواند سرشار از افکار و ایده های مثبت و تصمیم های عاقلانه باشد. خندانک
        ابوالحسن انصاری (الف رها)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۶:۴۳
        خندانک خندانک
        رودونا کیارنگ  (فاطمه توکلی)
        شنبه ۱۵ اسفند ۱۳۹۴ ۱۹:۳۱
        سلام و درود جناب آدینه برادر بزرگوارم خندانک
        خرسندم که قسمت دوم مثنوی پر شکوه تان را هم خواندم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ترنم دل انگیز واژگان تان در خنیای آسمانی شعر چون هیاهوی فرشتگان در پرنیان ابرها شورانگیز است خندانک خندانک خندانک
        درود بر شما بسیار زیبا بر دلم نشست خندانک خندانک خندانک
        ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’
        ما موجودات خاكي نيستيم كه به بهشت مي رويم. ما موجودات بهشتي هستيم كه از خاك سر بر آورده ايم. الهی قمشه ای
        ✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’✿★•’
        همیشه باشید و بسرایید
        خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        8