سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        عمل خیر

        شعری از

        عباس زارع میرک آبادی

        از دفتر حدیث حکمت نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۹:۵۳ شماره ثبت ۴۴۵۲۴
          بازدید : ۶۳۹   |    نظرات : ۴۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عباس زارع میرک آبادی

        عمل خیر ( اول)
        عارفی شد در  سفر    با کوله    بار   
                           می گذشت منزل به منزل  در بهار
        با  خدایش  گفت،  عارف  این  کلام    
                           خدمتت من چون کنم با صد سلام
        در بیابانِ  تو کس، محتاج    نیست    
                            تاج  شاهی در بیابان   تاج   نیست
        در دعا کردن به  حق  استاد    بود   
                            مظهر عرفان و عدل  و  داد    بود   
        ناگهان از  دور،   دید  افتاده  کس     
                            پس دوان شد سوی آن افتاده کس
        دید نالان آن  جوان  بی تاب بود   
                               تشنه   و محتاج   ظرفِ  آب   بود
        بین مرگ و زندگی در پیچ و تاب    
                             این چنین ره می نمودش در شتاب
        حال او پرسید و دل براو بسوخت     
                           داد  آبش،  زندگی  بر  او  بدوخت
        آب دادش، آن جوان را  نان  بداد     
                            نان و آب آمد جوان را  جان  بزاد
        حال او به شد، جوان بر پا ستاد     
                             خنجر از  کنج   قبا   بیرون   نهاد
        کوله  بار  پیر  عارف  را  ربود    
                               مرکبش بگرفت و باقی هرچه بود 
        رفت و زد بانگی حلالم کن حلال      
                               آنچه را بردم ز تو از اسب و مال
        پیر   فریادی  زد  و  گفتا  حلال     
                               قصه اش هرگز   مگو اندر  مقال
         کس  نگو این راز ما اندر میان     
                              نشنود کس قصه ای از حالمان                   
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۲۰:۳۷
        سرور گرانقدر ادیب حکیم با درایت شعرناب استاد زارع گرانقدر دست مریزاد خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        آلاله سرخ(سیده لاله رحیم زاده)
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۱۰
        خندانک خندانک خندانک درود براستاد زیبانویس وادیب
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۴۸
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        درود استادبزرگوارم
        حکایتی زیبا وحکیمانه وموزون خواندم
        دست مریزاد خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۴۵
        درود استاد عزیز
        جالب و زیباست
        منتظر ادامه سروده هستیم
        خرم و خوش باشید خندانک خندانک خندانک
        آرمین اسدزاد (الف)
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۴:۲۱
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک
        امیر جلالی( ا م دی )
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۴:۴۸
        حکایتی معروف و اثر گذار ... زیبایی داستان اینجاست که همیشه تازگی دارد و در هر عصر و زمان کاربرد و مصداق داشته و دارد. بویژه در روزگار ما... بهره بردم و همواره قلم استاد و دوست عزیزم جناب زارع را با احترام می خوانم . .. درود بر شما خندانک
        زهرا حسینی
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۱۹
        خندانک خندانک خندانک
        بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۳۴
        درود بی پایان برشما استادگرامی همچون گذشته بهره میبریم از چشمه ی معرفت شما پاینده باشی وبرقرار خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد محسن خادم پور
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۳۸
        سلام و عرض ادب
        سبک اشعارتان خاص خودتان است
        پند و اندرز به زبان حکایت
        زنده باشید
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد علی سلیمانی مقدم
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۳۸
        درود بیکران
        بسیار عالی و آموزنده
        مجتبی شفیعی (شاهرخ)
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۵:۴۳
        سلام
        استاد مثنوی سرایم
        خواندم دعا کردم برای توانایی دستتان در انتقال فکر زیبایتان به کاغذ
        همیشه زیبا و با مفهوم خندانک خندانک خندانک
        محمد رحیم کاظمی
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۲۵
        فراوان درود برشما استاد گرانقدر
        بسیار زیبا و دلنشین است
        دستمریزاد استاد گرانقدر خندانک خندانک خندانک
        شاد زی مدام خندانک
        حسام الدین مهرابی
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۸:۵۲
        بسیار زیبا و استادانه و عمیق سرودید
        احسنت و درود بر شما...
        علی   صادقی
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۶:۰۷
        سلام بزرگوار .........
        در مثنوی عالی قلم میزنید ...

        حق مطلب ادا شد ....دست مریزاد ..... خندانک
        جعفر جمشیدیان تهرانی
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۲۰:۲۹
        سلام بزرگوار
        بهره مند و لذت بردم
        افرین ها استاد
        خندانک خندانک خندانک
        یونسی یونس
        دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ ۰۰:۲۵
        عرض ادب و احترام
        بینهایت اهنگین و موزون
        لذت بردم از شعر ...............احسنت
        صفیه پاپی
        دوشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۱۰
        ............. خندانک خندانک خندانک .................
        درود استاد خوبم خندانک
        زیباااا و با محتوا بود خندانک خندانک خندانک
        سپااااس خندانک
        .............. خندانک خندانک خندانک ................
        هدیه به اهالی خوب شعر ناب:

        مردی بودا را دشنام داد، هیچ نگفت و آن ده ترک نمود. مرد را گفتند که دانی چه کس را ناسزا گفتی؟ گفت: ندانم. گفتند که بودا بود، عارفی بزرگ است. پس مرد بر زندگی اش بیمناک گشت. در پی اش رفت و روزی دیگر او را یافت. بر پایش افتاد و بخشش طلبید. گفت: “تو که هستی و چه می خواهی؟ طلب عفو از چه روی است؟” گفت: “دیروز تو را دشنام دادم، حال نادم هستم و طلب بخشش دارم.”
        گفت: از امروز بگو، من از دیروز هیچ نمی دانم.
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5