سمند عمر

عزیز گرانقدر مهربان بانوی واژه ها دلتنگم غمناکم و دلشکسته از رسم این دنیا، دوستی و محبت ها الوده به تزویر شدند همه در پی مصلحتند و خانه ای بر ویرانی خانه دیگر بنا کردند! سلام عشق این روزها بی طمع نیست معامله است. !!بداهه
شرمنده ام از این تعبیر اما حقیقت را می خواهم بگویم با اینکه این تعبیر را عرض کردم که هر از من پرسید چکاره ایی؟ چقدر تحصیلات داری ؟ وووو بی مقدمه گفتم دکترای عاشقی دارم و تدریس عشق می کنم اعتراف می کنم در این راه انسانی خورد و خمیر شدم زیر بار تهمت و افتر های انسان نما ها اما قول شرف می دهم هر گز هرگز با این همه دردی که میبینم دست از عشق بازی و عاشقی بر ندارم تا اخرین نفس ....واپس زدن در این راه را مرگ می دانم خدایااااا مرا عاشق از دنیا ببر

زندگي
پرچين نگاهيست
الوده به اشك ضيافتي ست
نا بهنگام
در قتل اولين گام. بداهه

بادرود خدمت تمام دوستان واستادان عزیزم
شعرم یکی دومشکل کوچک وزن وقافیه داشت که باراهنمایی شما عزیزان درستش کردم

سمندعمر آدمها به سرعت می رود اما


چرادل برده ازما این عروس سرخوش دنیا؟


که مانند سگ هاری هراسان وپریشانیم


ودرزنجیرخودخواهی بگیریم پاچه ی هم را


فقط سجاده هارنگین ودلها کلبه ی شیطان


خداورد زبان اما نمانده معرفت درما


الا یا ایهاالادم که آرام وقرارت رفت


بگو از این همه ثروت چه با خودمی بریم آیا؟


که رحم ومهربانی را درون سینه ها کشتیم


چه خواهدشد اگر گاهی دلت راهم کنی دریا؟


شدی بازیچه ی پول وحریص وتشنه ی قدرت


برای بردن بازی چه آوردی تو برسرها؟؟


کمی رسم جوانمردی بیا باهم بیاموزیم


که بی سرمایه می میری کناری گوشه ای تنها


که فصل آخری داریم و پایانی که بن بست است


واندوه وپشیمانی ندارد چاره ای فردا!!

باتشکرازخواهرخوبم ناصری خانم معلم مهربون سایتمون
استاد مهرآبادی (دیوانه) واستادیونسی عزیز وبزرگوار
که معایب شعر عقیمم راگوشزد کردن
دستتان رامی بوسم وبازهم ممنونمممممممممممم
راستش گاهی تمرکز کافی ندارم روی وزن اشعارم به خاطر مشغله ی فکری زیادوبسیاربسیار تشکرمی کنم که
یاد اوری می کنند استادان عزیزوفهیمم