باغ متروک

خیلی زیبا...زیبا بانو

می شد در دو قسمت بگذاری.............

می نویسم برای تو بیرحم!

که از اندوهِ باغ بی خبری

تندبادی ستمگر و سرکش

زیر جلد ظریفِ یک بشری


تا وزیدی به باغِ آغوشم

هستی از اعتدالِ خود افتاد

اتفاق بعید و زردِ خزان

در زمانِ محالِ خود افتاد


در اَوانِ شکوفگی مردن

زیر بارِ تگرگْ بختم شد

سر سپردن به شانه ی طوفان

طالعِ نحسِ هر درختم شد


درود بانوی عزیزم
عالی بود

مانده قلبی به روی دستم باز

گیرِ یک عشقِ کوچه بازاری

منم و توده ای خیال محال

منم و یک دوجین غمِ کاری


شعله ام با ترانه ی پِت پِت

می رود بی تو رو به خاموشی

از مسیری که رفته ای برگرد

گرچه با عقده هات همدوشی


تا بلایی نیامده سرِ عشق

دست بردار از اشتباه و غرَض

ریشه هایم هنوز جان دارند

باد وحشی بیا دوباره بِوَز

درود بانو
غمگین و زیباست

بسیار بسیار زیبا و گیرا و روان بود...حظ بردم

باسلام بسیار عالی و خوب موفق باشی

درود بر شما
زیبا و روان
با این که کمی طولانی بود تا آخر خواننده را به دنبال خود میکشد مرحلا

حفظ انسجام و یکپارچگی اثر آن هم به این مسافت قابل توجه کاری بس دشوار و قابل نامل است . یکپارچگی کار خیلی برایم زیبا بود . درد دل این همه و به این بلندی ...حکایت از دردی عمیق و داغی جانسوز دارد . دوست عزیز و شاعر گرامی بسیار زیبا ، دلنشین ، خیال انگیز بود . بهره بردم و حرف دل شما را جدا کردم...
اتفاق بعید و زردِ خزان
در زمانِ محالِ خود افتاد
درود بر شما

شعر زيبا روان و ستودني بود احسنت بر شما

بسیار عالی بود
واقعا لذت بردم
احسنت

بی تعارف فوق العاده زیبا
و عمیق و پر از احساس
وصد البته موزون و استادانه
احسنت خواهر گرامی...

درود

خیلی زیبا بود

بی اغراق لذت بردم

مرحبا

سلام بر گرامی دختر فرزانه ترینم، فرهیخته شاعر ادیب،
سرکار علییه خانم بافرانی ی عزیز،


درود تان باد.
،
،
سروده ای به غایت زیبا، منسجم، قابل تحسین و تامل و نیز دل نشین،

میهمان گلشن ادبستان فاخر حضرت تان بودم و بدون آن که متوجه

طولانی بودن شعر شوم، حقیقتاً محظوظ شدم.

شکوه تان بر دوام.


با مهر :

\" آگاه \" .

هیچی نمی تونم بگم جز .... هزاران هزار مرحبا قلبم لرزید در حصار کلمات!