سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 28 آذر 1403
    18 جمادى الثانية 1446
      Wednesday 18 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۲۸ آذر

        ایران

        شعری از

        علی میرزایی( هیچکاک)

        از دفتر کلاغ نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۹ دی ۱۳۹۴ ۱۷:۲۸ شماره ثبت ۴۳۷۵۶
          بازدید : ۸۶۹   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علی میرزایی( هیچکاک)
        آخرین اشعار ناب علی میرزایی( هیچکاک)


        چه آمد بر سرت ایران؟

        به زیر یورش اعراب سرگردان 

        که گشتی آنچنان ویران

        کجا بودند مردانت ؟

        سیاوشها،فریدونها،دلیرانت

        کجا بودند رستمهای دستانت؟
         
         
        بگو با من

        غریبه نیستم هرگز

        که هستم من یکی از بیشمارانِ جوانانت

        وَ من دانم که بغضی در گلو داری

        از آن ویرانی خونبار و

        از جهلی که همچون بختکی سنگین

        بیکباره فرو افتاد بر فرهنگ مردانت

        کدامین حقه و تزویر 

        کدامین ضربت شمشیر

        باعث شد

        دلیرانت در آن هنگامه ی وحشت

        فراموشت کنند ،آخر؟

        وَ خاکت را به دست باد بسپارند

        اَلا ای موطن آبا واجدادی

        نشو ناراحت ودلگیر

        میدانم

        که برخی از جوانانت

        بغریدند همچون شیر و 

        جان خویشتن را در ره خاکت فدا کردند 

        فریادی برآوردند و خواب آلودگانی را صدا کردند:

        که ای افتادگان در دام تزویر ،که ای ترسیده از آن برق شمشیر

        بپیوندید با ما  و وطن را اینچنین تنها میندازید در زنجیر 

        نمیدانم کسی دادش به آنها دست یاری ؟

        نمیدانم.

        تو میدانی

        تو میدانی که این پاکان بتازیدند بر دشمن

        تو میدانی چه اندک بوده اند آنها

        تو دیدی جسم خونینشان فرو افتاده بر خاکت

        و آغوشت گشودی و گرفتی تنگ در بر،آن شهیدانت

        دریغا که پس از آنان تو ماندی و اسیرانت.

        گذشته قرنها اکنون 

        از آن ویرانی پر خون

        دوباره قوم اعرابی سرگردان

        طمع بر خاک تو دارد 

        ولی او خوب میداند و شاید هم نمیداند!!!

        اگر اینبار پایش را به دامان تو بگذارد

        جوانانت ،بر او تازند و نسلش را براندازند.
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۴ ۱۹:۱۹
        زنده باد دوست خوبم خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۴ ۱۹:۲۱
        مرگ بر آل سعود دیوانه
        نوکر اجنبی خندانک خندانک خندانک
          مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
        دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۴ ۱۴:۴۸
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک درود
        صفیه پاپی
        دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۲۰
        .............................. خندانک خندانک خندانک ............................
        درود همشعر خوبم خندانک خندانک
        زیبااا بود خندانک خندانک خندانک
        ............................. خندانک خندانک خندانک ..............................
        شغالی به درونِ خم رنگ‌آمیزی رفت و بعد از ساعتی بیرون آمد, رنگش عوض شده بود. وقتی آفتاب به او می‌تابید رنگها می‌درخشید و رنگارنگ می‌شد. سبز و سرخ و آبی و زرد و. .. شغال مغرور شد و گفت من طاووس بهشتی‌ام, پیش شغالان رفت. و مغرورانه ایستاد. شغالان پرسیدند, چه شده که مغرور و شادکام هستی؟ غرورداری و از ما دوری می‌کنی؟ این تکبّر و غرور برای چیست؟ یکی از شغالان گفت: ای شغالک آیا مکر و حیله‌ای در کار داری؟ یا واقعاً پاک و زیبا شده‌ای؟ آیا قصدِ فریب مردم را داری؟
        شغال گفت: در رنگهای زیبای من نگاه کن, مانند گلستان صد رنگ و پرنشاط هستم. مرا ستایش کنید. و گوش به فرمان من باشید. من افتخار دنیا و اساس دین هستم. من نشانه لطف خدا هستم, زیبایی من تفسیر عظمت خداوند است. دیگر به من شغال نگویید. کدام شغال اینقدر زیبایی دارد. شغالان دور او جمع شدند او را ستایش کردند و گفتند ای والای زیبا, تو را چه بنامیم؟ گفت من طاووس نر هستم. شغالان گفتند: آیا صدایت مثل طاووس است؟ گفت: نه, نیست. گفتند: پس طاووس نیستی. دروغ می‌گویی زیبایی و صدای طاووس هدیه خدایی است. تو از ظاهر سازی و ادعا به بزرگی نمی‌رسی.

        مثنوی معنوی خندانک
        احمدرضانظری چروده
        سه شنبه ۲۲ دی ۱۳۹۴ ۰۸:۱۹
        آقای هیچکاک بسیار زیبا بود واین حس زیبای وطن پرستانه ات را می ستایم .من ازدوستان گلایه دارم چرا برای چنین اندیشه ای استقبال پرشورنمی فرمایید .من عاشقتم دوست من . وطن از هر غزلی زیبا تراست / خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        بهاره ترابی (بهارنارنج)
        دوشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۴ ۲۲:۱۷
        هیچکاک عزیزم از همین منبر اعلام میدارم که اینجانب از پر و پاقرصان قلمت هستم و به غایت پی ات را خواهم گرفت خندانک خندانک
        صابرخوشبین صفت
        يکشنبه ۴ بهمن ۱۳۹۴ ۱۸:۰۱
        درودها .....
        بر سروده زیبایت و غیرت ایرانی ات
        خندانک خندانک خندانک
        محمد رحیم کاظمی
        يکشنبه ۲۵ بهمن ۱۳۹۴ ۱۸:۰۱
        سلام
        چقدر زیبا وعالی ست شعرتان
        دستتان درد نکنه شاعر
        لذت بردم
        مانا باشید انشاءالله خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5