سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 1 آذر 1403
    20 جمادى الأولى 1446
      Thursday 21 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۱ آذر

        فتنه خوبان

        شعری از

        حمیدرضا خزایی

        از دفتر آدم و حوا نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۴ ۱۲:۳۰ شماره ثبت ۴۳۵۳۴
          بازدید : ۲۱۸۳   |    نظرات : ۲۳

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر حمیدرضا خزایی
        آخرین اشعار ناب حمیدرضا خزایی

        در ازل حوای من بودی تو ای تینای من
        سکنی روح و روانم بودی ای تینای من
        خم می چشم تو و راز نظر در دل من
        بزن این پرده به امید سحر تینای من
        نکند از دل تو یاد سه تارم برود
        نکند از نگهت،نور نگارم برود
        کاروان در گذر از کوچه دلتنگی ماست
        نکند از بر تو بی منو بی ما برود
        روز اول غزل ناقص من در« بن بست»
        «در ازل حوای من بودی »من یادت هست؟
        وصل ما در شب میلاد جلال الدین بلخ
        سرگذشت حس پاکت،وان یکادت، چای تلخ!
        زیر لب آرام جانم گفتنت هست هنوز؟
        بال پروازم تویی سودای پرواز توام هست هنوز؟
        یک شب از بی مهریت ناله زدم تا افلاک
        که حبیبا وعده «انا هدینا »ی توام هست هنوز؟
        مژده دادم که وفا هست هنوز..
        اینک اما آسمان شعر من ابری شدست
        سوی این سیلاب بارانی بیا تینای من!
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        احمدی زاده(ملحق)
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۶:۰۶
        درود بی کران دوست عزیز و گرانقدرم موفق و سربلند باشید همیشه خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۸:۱۱
        درود گرامی
        نمی شد ردیف دیگری انتخاب شود خندانک خندانک خندانک خندانک
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        پنجشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۴ ۰۲:۵۲
        خندانک خندانک خندانک
        امیر جلالی( ا م دی )
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۰۵:۴۱
        عاشقانه ای بود با فراز و نشیب های خودش... آهنگی که بالا و پایین داشت ولی از احساس پاک و صادقانه شاعر نمی شود چشم پوشید. لحن لطیف و آرام و مواج شاعر ( عاشق ) دائم به ساحل ذهن خواننده می زد و صدای خوشی داشت. زیبا بود و درود بر شما خندانک
          مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۰۵:۴۶
        عاشقانه زيبايي بود
        مانا باشيد با عشق خندانک
        وحید کاظمی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۰:۳۷
        خندانک خندانک خندانک

        خندانک خندانک خندانک
        مسعود احمدی
        يکشنبه ۱۳ دی ۱۳۹۴ ۱۵:۴۸
        چشم هایم را می بندم
        تا مخفی شوی
        می شمارم :
        یک
        دو
        سه
        .
        .
        .
        .


        یکی انگار
        در قلبم
        پنهان شده است !

        مسعود احمدی
        درودت باد
        محسن ملک زاده(رهگذر)
        دوشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۴ ۱۱:۱۶
        درود
        این شعر را نه از لحاظ وزن
        نه از لحاظ محتوا و نه از دید زبان شناسی شعر
        نقد نخواهم کرد
        به موجب احترام بر احساسی که بین دو انسان است

        تا که نامش بر لبانم ایستاد
        قلب من به احترامش ایستاد خندانک
        صفیه پاپی
        سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۵:۳۶
        .................. خندانک خندانک خندانک .............
        درود همشعر خوبم خندانک
        زیبااااا بود خندانک خندانک
        ....................... خندانک خندانک خندانک ..............................
        شیطان نشسته بود بر بساط صبحانه و آرام لقمه برمي‌داشت. گفتم: «ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده‌ای؟ بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده‌اند.»
        شيطان گفت: «خود را بازنشسته کرده‌ام، پيش از موعد.»
        گفتم: «به راه عدل و انصاف بازگشته‌ای يا سنگ بندگی خدا به سينه می‌زنی؟»
        شيطان گفت: «من ديگر آن شيطان توانای سابق نيستم. ديدم انسان‌ها، آنچه را من شبانه به ده‌ها وسوسه پنهانی انجام مي‌دادم، روزانه به صدها دسيسه آشکارا انجام مي‌دهند. اينان را به شيطان چه نياز است؟»
        شيطان در حالي که بساط خود را برمي‌چيد تا در کناري آرام بخوابد، زير لب گفت: «آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمي‌دانستم که نسل او در زشتی و دروغ و خيانت، تا کجا مي‌تواند فرا رود و گرنه در برابر آدم به سجده می‌کردم.»

        البته شما باور نکنین .جناب شیطان بیکار تشریف نداشتن و در حال خراب کردن رابطه ی خدا و ادم بودن خندانک خندانک
        مهدی صادقی مود
        سه شنبه ۶ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۳۴
        خندانک خندانک
        درود برشما دوست عزیز
        حسين زرتاب
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۳:۱۵
        سلام و سپاس دوست ارجمند

        قلمتان همواره رقصان فضای عشق و عرفان
        مسيحا الهیاری
        چهارشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۴ ۱۴:۴۴
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        امید مرادی
        پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۹۴ ۲۱:۲۸
        زیبابود دوست عزیز خندانک خندانک

        آیدا فسخ عزیمت جاودانه بود...
        شاملو
        نیره ناصری نسب
        شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۹۴ ۰۷:۳۸
        مرحبا بر قلم توانایت خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        محمد رحیم کاظمی
        يکشنبه ۱۸ بهمن ۱۳۹۴ ۱۷:۳۲
        سلام
        ایدوست
        شعرت زیباست
        دستمریزاد خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3